یلدا و خاطرات نیمه اول دیماه
برای یلدا رفتیم خوه مامان جاری جدیدم و یلدا رو اونجا جشن گرفتیم ولی مادر شوهرم یه کاری کرد که روم نشد از خرید دختره عکس بگیرم و حتی تزیین هم نکردن روی میز رو و همونطوری به نوبت باز کردن و خوردیم اگه یلدای من یا خواهرم بود حتما تزیین میکردم اونم خیلی عالی و یه خاطره درست میکردم تو ذهن بقیه که دیگه نشد و ما اونجا مهمون بودیم وفامیل جدید بود و نمیشدبرم بگم بیام اینا رو تزیین کنم... خلاسه یه روز هم ما دعوتشون کردیم و یه روز هم باز خونه خواهر شوهرم رفتیم و سه روز خونه مادر شوهرم بودیم و اما خاطرات نیمه اول دیماه به روایت تصویر اینجا داشتیم میرفتیم بازار تربیت اینجا هم میخوا...
نویسنده :
مامان ela
18:05