خاطرات اردیبهشت
سلام دختر گلم تازگیا زیاد وقت نمیکنم بیام وبلاگت .حالا که تابستون شده بیشتر میریم بیرون و بیشتر میگردیم و شب دیر میایم . فرداشم تا ناهار درست کنم و کارای خونه رو بکنم و با دوستام توی تلگرام گپ میزنم و بعد به اینستا گرام هم که میرم اونقدر توش گم میشم که دیگه زمان میگذره و تا تکونی بخوریم پدرت میاد و ناهار میخوریم و میخوابیم بعدشم که شال و کلاه میکنیم و بیرون میریم و اما خاطرات دختر نازم به روایت تصویر اینجا رفته بودیم پاساژ مروارید بعدم رفتیم طبقه بالاشام خوریم اینجا هم همون پاساژه که داری هی توی اسانسور بازی میکنی درست اونطوری که من دوست دارم میخندی عزیزمعاشق این خندتم اینجا هم که بابات ن...
نویسنده :
مامان ela
18:46