elay- beygzadehelay- beygzadeh، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

شیرینی زندگیمون ella

نفس زندگیمون ella .nelin

۲۰ آذر تولد مامان

1393/9/20 15:09
نویسنده : مامان ela
3,569 بازدید
اشتراک گذاری

امروز ۲۰ آذر تولد منه دخترک شیطونم وبه خاطر اینکه بابا کل وقتش رو در اختیار من گذاشته وقت ندارم بنویسم ولی شب که تولدم تموم شد عکسا رو هم گرفتیم بعدا این پست رو کامل میکنم ...

چون فردا که جمعه هست باید بریم فرودگاه عموت رو برداریم داره از مشهد میاد البته کارش تو مشهد هست و چون تازه زن گرفته میاد ببریمش پیش نامزدش...و بعد با عموت بریم شهرستان خونه مامان بزرگت ....

امروز یکشنبه 23 آذر تونستم بالاخره پست تولدم روآپ کنم

روز 4 شنبه 19 آذر عصر رفتیم لاله پارک سه ساعت گشتیم و تو خیلی خسته شدی عزیزم واقعا شرمنده مامانت عاشق گشتنه و بابات هم همراهی میکنه ولی تو نق میزدی و گاهی به خاطر تو استراحت میکردیم توی سالن هر طبقه....

وشما به خاطر اینکه فکر میکنی هر وقت بریم لاله پارک باید پیتزا بخوری بازم از روی عادت که کردی رفتیم طبقه اخر تا تو پیتزا بخوری به قول خودت رفتیم پیتزا خوری....و چون دیدیم شکمت نمیزاره ما بگردیم بردیم برای تو یه مینی پیتزا گرفتیم تا بخوری و بعد بریم بگردیم خلاصه خوردی و تموم شد ولی باز بهانه داشتی تا اذیتم کنی و چون میدونستی فردا 20 اذر تولدمه حسابی منو اذیت کردی نمیدونستم اینقدر حسودی منو میکنی عزیزم سالهای قبل هم که زیاد حالیت نبود فکر میکردی تولد تو هست و کاری به کارم نداشتی ولی حالا که بزرگتر شدی حسابی میفهمی چی به چیه منو اذیت میکردی همش نق میزدی و میخواستی برگردی خونه آخه شکمت پر بود و خسته شده بودی ومیخواستی بخوابی ..من بیچاره کسی رو هم ندارم بزارمت پیششون تا با بابات عشقولانه بگردم ..

خلاصه شب برگشتیم خونه و تو توی راه خوابیدی البته اونجا یه کیک پسندیدم ولی نخریدیم تا اینکه فردا بریم جاهای دیگه رو هم بگردیم ...

صبح 5شنبه بابات سرکارش نرفته بود و رفته بود نون بخره برای صبحانه وتو هم تعطیل بودی بابات اومد خونه و منو بیدار کرد صبحانه رو حاضر کرد و قرار بود اون روز من هیچ کاری نکنم صبحانه رو خوردیم و من برنج خیس کردم برای ناهار و بابات از شب مرغ روتو پیاز خوابونده بود و قرار بود واسهع ناهار خودش تو منقل جوجه درست کنه ...صبحش رفتیم کمی آبرسان و شهناز رو گشتیم برای کیک به خانه شیرینی و تشریفات سر زدیم ولی هیچی پسند نکردم و تو توی تشریفات مثل همیشه آیس پک دیدی و خواستی و بابات خرید ولی قبل اینکه فرصت بدی کمی بگردیم همش نق زدی و گریه کردی همه چی میخواستی از حسادتت ...آیس پک رو خوردی و یکمی آروم شدی آخه فرصت نداشتی نق بزنی ..منم آیس پک بخورم دختر خوبی میشم منم که چون نزدیک ظهر بود نخواستم بخورم بابات اونقدر لوسم میکرد که دختر نازم از حرص قرمز میشد بالاخره تصمیم گرفتیم بابات یواشکی به من محبت کنه و تو نبینی...بعد رفتیم از لاله پارک طبقه پایین قنادی رکس که اونجا شعبه داره کیکمو گرفتیم و برگشتیم خونه بابات جوجه ها رو تو منقل پخت و منم فقط زیر کته رو روشن کردم و میز رو چیدم ...ناهار رو خوردیم و رفتیم بخوابیم ...

یادم رفت بگم که بابات بهم کادو داد البته پول بهم داد و خودنمایی نمی خوام باشه و مبلغش رو نمینویسم ...خلاصه ظهر خوابیدیم و 6 بیدار شدیم ...بابات برای اتاق تو تی وی و ماهواره و بشقاب و النبی و میز تلویزیون خریده بود و اینم 5 روز قبل تولدم بود که خیلی خوشحال شدم و بابات روز تولدم همه رو وصل کرد و منو خوشحال کرد و گذاشتمش مسیر ترکیه تا بابات و من سر مسیر و کانالها که تفاهم نداشتیم هر سه مون  راحت باشیم چون تو هم کارتون نگاه میکنی... الان هم بالا تو اتاق تو هستیم من تایپ میکنم برای وبلاگت و تو کارتون میبینی توی مسیر ترکیه و خیلی راحت شدیم عوضش از بابات یکمی دور شدیم چون توی یه طبقه نیستم ...البته بهتر هم هست  

بابای بیچاره ات از دست من و تو وصداهای من وتو راحت شده ...پیش من آرومتری اما پیش بابات زلزله هستی...بیشتر به بابات وابسته شدی البته تا دوسال پیش وابسته من بودی ولی الان جامون عوض شده ...خلاصه ساعت هفت ونیم روز تولدم 20 آذر حاضر شدیم و رفتیم ولی عصر و اونجا رو گشتیم و رفتیم پاساژ زیر پارک شانزه لیزه توی فلکه خیلی قشنگ شده بود نمیدونم کی افتتاح شده ولی من اولین بار بود داخل زیرزمین پارک میرفتم البته آسانسور داشت و خیلی پیک بود از لاله پارک هم خوشگلتر بود...آخر شب موندیم که کدوم رستوران بریم من گفتم لاله پارک نمیرم بریم آذراب چون دوران نامزذیم اونجا زیاد غذا خوردم و پیتزاها ش رو دوست دارم ...

خلاصه رفتیم آذر اب سلف سرویس خوبی هم داشت ولی به خاطر اینکه شب هم باید کیک میخوردیم فقط پیتزا با نوشابه خانواده خواستیم پیتزاش عالی بود خیلی عالی من فکر میکردم توسکای لاله پارک درجه یک هست ولی مال آذر آب رو بیشتر پسندیدم خلاصه بعد شام برگشتیم خونه و تو بقیه پیتزات رو هم اوردی خونه  اصلا سیر نمیشی ...در صورتیکه اثلا ارزش غذایی نداره...

شب هم سه تایی یه ربع به 12 کیک رو بریدیم و خندیدیم و توی دیوووونه من ژست گرفتی و ادا در اوردی و نمیزاشتی عکس درست و حسابی بگیرم ازت...البته من تولدم رو ساده گرفتم و فقط کیک گذاشتم روی میز وعکسش رو با الی گرفتم ....

والا عاشق سادگی هستم و دل ودماغ ریختن وسایل رو ندارم ...چون خسته میشم و خودم باید جمعشون کنم ...در ضمن از وقتی کتاابهای مثنوی ومعنوی مولانا رو با اوشو نویسنده هندی میخونم عاشق سادگی هستم و زندگی رو خیلی راحت میگیرم حتی آپ کردن این وبلاگ رو با زور انجام میدم حالا کی از ادامه ندادن این خاطرات منصرف میشم خدا میدونه بستگی داره به حالتهای روحیم ...خلاصه دختر نازم خیلی خیلی دوستت دارم ولی روز تولدم خیلی خیلی منو اذیت کردی و به خاطر این که بچه ای و عشقمی فراموش کردم که باهام چیکار کردی و اما عکسا از روز 4 شنبه 19 اذر تا شب تولدم 20 اذر...

 

و اما عکسای تولد و گشت وگذارهای روز تولدم البته تولدم تمدید شده بود و به جای یک روز دو روز خدمات بهم رسیدخندونک

 

کادوی تولدم که یک میلیون بود که یه نیم سکه گرفتم و بقیه اش رو هم یه پالتوی ترکیه خیلی توپ و عالی گرفتم با یه شال زمستونی که خیلی دوستشدارم

این عکسا رو رفته بودیم یه روز قبل تولدم لاله پارک اونجا گرفتم ازت 19 آذرماه

همش توی عکسا ادا میدی و نمیذاری درست عکس بگیرم

گشت  گذار داخل پاساژ ...هرسه تامون هم خانوادگی وقتی ایینه میبینیم باید بریم یه دستی به موهامون بکشیم و تو هم عین خودمونیخندونک

اینجا هم قنادی رکس شعبه لاله پارک هست که کیک رو پسندیدیم ولی صبح تولدم اومدیم کیک رو گرفتیم

اینجا هم استراحتگاه هست روبروی همون قنادی رکس

آسانسور بازی اونم چند بار

اینجا هم که توی لاله پارک باز پیتزا خواستی و تو خوردی و ما نگاهت کردیم البته ما شام نمیخوریم عوضش ما هم فردا روز تولدم دیگه باید شام بخوریم و یه بار هم رژیم رو بشکنیم

خسته شدی از قیافت مشخصه

اینجا هم کمی استراحت کردی و عاقبت گذاشتیمت توی سبد خرید

اینم مدرک که توی سبد خرید نشستی و دیگه بزرگ شدی توش جات تنگ میشه

تو رو گذاشتیم توی سالن روبروی کوتون و تو داد زذیکه تنهام نزارین

اینجا هم ابرسان بودیم و تو ایس پک میخواستی و همش نق میزدی

خوشحال و آیسپک به دست میگی کی بابا ماشین رو میاره سوارش بشم و بخورمش بعد هم رفتیم لاله پارک کیکمو بگیریم

اینجا هم ولیعصره عصر تولدم و باز دخترگلم نق میزدی هی میگفتی چرا تولدت زیاد طول کشید

اینم ناهار روز تولدم که من پیازها رو سرخ کردم که بابات با مرغ از شب قاطی کرده بودو کته رو گذاشتم و بابات ترتیب منقل رو داد

اینجا هم به سفارش من رستوران آذر اب توی شاهگلی رفتیم

اینجا هم رستوران آذر آب 

نمیذاشتین که من درست عکس بگیرم فقط دوسه تا تونستم بگیرم بقیه رو دوتایی خراب کردین با ژستاتون

اینم از عکسایی که خرابشون کردی و ادا در آوردیخطا

مثل رقاصه ها موهاتو دورانی میکردی و روی مبل میرقصیدی

و این هم نامه همسرم موقع تولد 

تولد تولد هزار بار تولد...تولدت مبارک

آذر آذر هزار بار آذر ....تولدت مبارک

سال سال هزار سال...تولدت مبارک

مبارک مبارک هزاربار مبارک ...عزیزم توادت مبارک

روز بیست ماه آذر سال به سال عزیزم تولدت مبارک

سلامت  شاداب  پیروز باد  عزیزم تولدت مبارررررک

مبارک مبارک هزار بار مبارک

اف بی هم مخفف اسم باباته دخترم ...مخفف فیس بوک نیست هاخندونک

 

دوستای گلم خودکار کم رنگ مینوشت چون تازه بود تاریخ هست 93/9/20

63 نیست گفتم بگم چون بعضیا فکر میکنن مثل خودشون دروغ میگم و از جایی توی سال 63 این نامه رو برداشتم گذاشتم ....انگار یه نامه نوشتن توسط همسر ادم خیلی سخته که ادم بخواد دروغ هم بگه متاسفم برای ادمایی که اینقدر منفی بافن خدا کمکشون کنهخسته

 

 

 

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (19)

مامان کبری و دخترعمو مهشاد
20 آذر 93 17:56
سلام وبلاگ زیبایی دارین. به ما هم سر بزنین. اگه دوست داشتین ما رو لینک کنید.
♥بابایی و مامانی♥
20 آذر 93 18:21
تولدت مبارك عاطفه جونانشاا.. ١٢٠سالكيت رو كنار عزيزانت جشن بكيري دوستممنتظر عكس هاي تولدت هستيم
شهرزاد
21 آذر 93 10:32
تولدت مبارک عاطفه جون اشالا هزار ساله بشی
رویا
24 آذر 93 7:57
سلام عاطفه جونم وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییی تولدت هزاران هزار مبارک عزیزم انشالاه همیشه خوش باشین پس عکسها کو؟
مامان ela
پاسخ
رویا جون عکسارو خسته بودم گذاشتم صبح آپ کنم والان آپه
مهتاب
24 آذر 93 10:48
مامانی این برنامه رو میتونی رو گوشی خودت یا تبلت خوشگت نصب کنی. یه داستان خییییلی نازه منم برای دخملم نصب کردم cafebazaar.ir/app/com.rayastudio.bozbozghandi/?l=fa
مامان آنيسا
24 آذر 93 16:56
تولدتمبارک عزیزم ایشالاه همیشه شاد باشی
مامان ela
پاسخ
ممنون
شيرين مامان شادلين
24 آذر 93 17:01
عزيزم تولدت مبارك مشخصه خيلي خوش كذشته مباركههههههههه
مامان ela
پاسخ
ممنون دوست خوبم
لی لی مامی آرشیدا
24 آذر 93 21:43
تولدتون مبارک عزیزم
زیتون
24 آذر 93 22:21
سلام تارا جان تولدت را صمیمانه تبریک می گویم و امیدوارم سالیان سال در کنار خانواده ات لحظات خوب و خوشی را داشته باشی. کلی لذت بردم از این پست از عکس ها، از سبک نگارشت، از غذاها، چون من خیلی شکمو هستم، همه پر از حس خوب بود. اداره یک زندگی مشترک به نظرم هنر بزرگی است چون با تمام کوچکی مثل یک سیستم پیچیده می ماند، و وقتی دو نفر این جوری هماهنگ عمل می کنند، یعنی خیلی تلاش کرده اند و به نظرم هرچه زیبایی است و شادی ارزانی آنها شود باز هم کم است. امیدوارم همیشه در کنار خانواده ات، شاد و پیروز باشین دوست خوبم
مامان ela
پاسخ
زیتون جان میام وبلاگت
مامان هاجر(یوسف و یگانه )
24 آذر 93 22:42
شرمنده دیر اومدم ،تولددددددت مبارک آجی گلم ،انشالله همیشه سلامت و شاد باشید
آویسا
26 آذر 93 18:27
تولدت مبارک عزیزم
فرناز خاله آرسن جون
27 آذر 93 23:12
عاطفه جون دوست عزیزم تولددددددت مبااااااااااارک ایشالله تولد 120 سالگی امیدوارم که سالیان سال این روز کنار هم جشن بگیرین و همیشه اینجوری شاد و سالم باشینخانومی دست همسر عزیزت درد نکنه بابت روز فراموش نشدنی که برات ساخته کلی دهنمونو آب انداختیااااااااابه الای جونم که بیشتر از همه فکر کنم خوش گذشته حسابی از فرصت سو استفاده کرده و واسه خودش خوش گذروندهمیبوسمت عزیزم
مامان ela
پاسخ
ممنون فرناز جونم پدرمو در اورد الی جوون از بس نق زد مممنون بابت پی ام
♥بابایی و مامانی♥
29 آذر 93 17:32
سلام عاطفه جون خوبی عسل خاله خوبه؟ درمورد اون سوالی که پرسیدی باید بهت بگم که کلا پرنیا از بچگی صبح ها زود بیدار میشد ولی نه به این زودی چون باید یک ربع به هشت مرکز باشه حدود هفت وبیست دقیقه بیدارش میکنم اوایل یکم سخت بود ولی اگه شب ها بتونی قبل از ساعت ده بخوابونی ناخوداگاه صبح زود بیدار میشه وکم کم به زود بیدار شدن عادت میکنه. راستی سعی کن ظهر ها نخوابه تا شب راحت تر بخوابه..... امیدوارم تونسته باشم کمکت کنم,میبوسمتون
مامان ela
پاسخ
مرسی لیلا جونم ولی بعد از ظهر نمیخوابونم بازم بیدار نمشه دیر پامیشه
مامان کیمیا
1 دی 93 16:11
سلام خاله جون دخترم تو مسابقه نی نی وبلاگ شرکت کرده،خوشحال میشیم اگه بیاین وبهمون رای بدین.لطفاعدد47روبه1000891010پیامک بزنین.ممنون از لطفتون
رومینا
2 دی 93 11:12
عاطفه جونم از دست الی کلی خندیدم که چی کرده ایشااله که در کنا رهمسرت و دختر نازت همیشه خندون باشی
مامان سویل و آراز
3 دی 93 2:21
سلام عاطفه جونم خوبی عزیزم؟تولدت با تاخیر فراوان مبارک همیشه شاد و سلامت باشی خدا سایه همسر مهربونتو هم از سرت کم نکنه که این همه نازتو میخره نامه شون خیلی قشنگ بود چقدر به الای جون خندیدم حسودیتو میکنه ؟دختر من هم وقتی من واسه خودم خرید کنم حسودی میکنه باید یه چیزی هم واسه خانوم بگیرم دخترا عاشق پدرشونن و دوست ندارن اونو با مادرشون هم تقسیم کنن کیکت هم خیلی خوشگله انقدر عکس از لاله پارک میذاری اونروز لاله پارک چشم دنبالت بود همش فکر میکردم یه جایی میبینمت ولی ندیدم
مامان حديث
6 دی 93 2:13
سلام عزيزم به ماماني بگو به حديث راي بدين كدمون65 رو به 100089110 بفرستين مرسي يه دنيا
مامان باران
17 دی 93 8:35
عزیزم بازم یک دنیا تولدت مبارک انشالله همیشه تنت سالم باشه و دلت شاد و سایه پر از مهرت بالای سرِ الای نازنینم ، عشقتــــــــــــون همیشه پاینده
مامان نگار
29 دی 93 8:16
تولدت مبارك عاطي جون .دست همسر مهربونت درد نكنه .كيك خيلي خوشگلي برات خريده