elay- beygzadehelay- beygzadeh، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

شیرینی زندگیمون ella

نفس زندگیمون ella .nelin

تقدیم به فاطمه جوون

ابتدا ۶ تا دایره بکش روی پارچه با سر لیوان یا نلبکی ...بعد قیچیشون کن ...بعد دایره واو بانخ دورشو مثل شکل بدوز ..۵ تاش عین هم باشه وسطش یه رنگ دیگه باشه مثل این عکس بعد نخ رو بکشتا مثل شکل بشه و توش رو پر کن از پشم یا همون پوشال بعدوقتی نخ رو کشیدی سفت کن و چندتا بدوز که نخها در نره مثل شکل بالا به هم وصل کن از پهلو بعد مثل شکل در میاد وسطشو با چسب تفنگی بچسبون وسطش هم به اندازه گلبرگها باید بشه مال این شکل یکم بزرگه البته وسط گل باید یه رنگ دیگه دیگه باشه بعد از پشت بهش کش وصل کن و بده دختر نازت موهاشو بنده... البته گلبرگها رو هم میتونی بعد ازدوختن کمی هم با چسب تفنگی بچسبونی تا سفت تر ب...
13 دی 1393

یلدا و خاطرات نیمه اول دیماه

برای یلدا رفتیم خوه مامان جاری جدیدم و یلدا رو اونجا جشن گرفتیم ولی مادر شوهرم یه کاری کرد که روم نشد از خرید دختره عکس بگیرم و حتی تزیین هم نکردن روی میز رو و همونطوری به نوبت باز کردن و خوردیم اگه یلدای من یا خواهرم بود حتما تزیین میکردم اونم خیلی عالی و یه خاطره درست میکردم تو ذهن بقیه که دیگه نشد و ما اونجا مهمون بودیم وفامیل جدید بود و نمیشدبرم بگم بیام اینا رو تزیین کنم... خلاسه یه روز هم ما دعوتشون کردیم و یه روز هم باز خونه خواهر شوهرم رفتیم و سه روز خونه مادر شوهرم بودیم و اما خاطرات نیمه اول دیماه به روایت تصویر     اینجا داشتیم میرفتیم بازار تربیت     اینجا هم میخوا...
11 دی 1393

تولد همسرم 9 دی ماه 93( پست 267)

امروز 9 دی ماه تولد بابا جونته دختر نازم  تولدت مبارک همسر عزیزم روز زمینی شدنت مبارک الهی که 120 سال عمر کنی خدا تو رو برای من و دختر نازم حفظ کنه چون برای دختری که پدر ومادر نداره  همسرش همه چیزشه ...پدر .مادرم .خواهرم .برادرم .دوستم .عشقم .همه چیزم تو هستی همسر مهربان و فداکارم... با اینکه تولدت هست ولی تمام شب را با من مربای بالنگ درست کردی البته من فقط پوستش رو خراش دادم با چاقو همه رو تو خودت انجام دادی ساعت 2 نصف شب من و الای جووون خواب بودیم ولی تو به خاطر مربا بیدار بودی و در این بین مجبور بودی فیلم تماشا کنی تا مربا قوام بگیرد ممنون که در کنار تمام خوبیها و خوشیها و ناخوشی ها...
9 دی 1393

۲۰ آذر تولد مامان

امروز ۲۰ آذر تولد منه دخترک شیطونم وبه خاطر اینکه بابا کل وقتش رو در اختیار من گذاشته وقت ندارم بنویسم ولی شب که تولدم تموم شد عکسا رو هم گرفتیم بعدا این پست رو کامل میکنم ... چون فردا که جمعه هست باید بریم فرودگاه عموت رو برداریم داره از مشهد میاد البته کارش تو مشهد هست و چون تازه زن گرفته میاد ببریمش پیش نامزدش... و بعد با عموت بریم شهرستان خونه مامان بزرگت .... امروز یکشنبه 23 آذر تونستم بالاخره پست تولدم روآپ کنم روز 4 شنبه 19 آذر عصر رفتیم لاله پارک سه ساعت گشتیم و تو خیلی خسته شدی عزیزم واقعا شرمنده مامانت عاشق گشتنه و بابات هم همراهی میکنه ولی تو نق میزدی و گاهی به خاطر تو استراحت میکردیم توی سالن هر طبقه.... و...
20 آذر 1393

خاطرات مهد کودک و مراسم احسان و سفره نظری در مهد کودک

الای جان دخترم نمیدونم این روزها چرامحبتم به تو بیشتر از قبل شده است دلیلش را نمیدانم فقط این را میدانم که گاهی آنچنان شیفته تو و نگاهت میشوم که خودم هم نمیدانم ...همیشه دلسوزانه نگاهت میکنم برای اینکه من خوش شانستر از تو بودم چرا که در کودکیم همیشه با هم سن و سالهایم بازی میکردم رفت و آمد زیادی میشد به منزل مامان وبابای عزیزم فداشون بشم ...هر کی میومد خونشون خوشحال میشدن ولی بچگی تو خیلی تو سوت وکوره  به خاطر همین سعی میکنم بیشتر باهات بازی کنم و هر جا رفتم ببرمت مخصوصا تابستون و حالا که میری آمادگی خیلی بهتر شده تو مهد سرت گرم میشه   و فقط تنها مشگلی که داری اینه که از خواب بیدار نمیشی و من بیچاره میگیرمت بغلم میبرمت صور...
16 آذر 1393

عروسی عمووعاشورا وتاسوعا ومتفرقه های ابان

اواخر ماه مهر عروسی عموی الای جون بود رفتیم عروسی  بعد هفته ای سه بار هم میرفتیم برای خوردن چای و تنقلات و پیاده روی شاهگلی  دختر قرطی من تو عروسی خیلی رقصیدی اونقدر خوشگل رقصیدی که بهم تبریک میگفتن گاهی هم شدید قرطیو سکسی رقصیدی که بد آموزی داشت ولی من خودم افتخار میکردم وکیف میکردم عمه ات بهم برگشت گفت واه واه بابا گوشمون رفت کم تعریفش کن گفتم دهتر تو نمتونه برقصه تقصیر من چیه اگه دختر تو اینجوری میرقصید شاید شما غش میکردی هنوز من خیلی بهترم که میتونم خودمو کنترل کنم  خلاصه دیگه کم آورد ما هم ادای عروسای خیلی حق به جانب دو رد آوردیم خخخخخه عکسای مختلط رو تو این پست میزارم و عکسای سفره مهد کودک رو تو...
4 آذر 1393

روز مرگی های مهر و آبان و رفتن الی به آمادگی

دو ماهه که الی عسلی ما داره میره آمادگی خیلی خوشت میاد گلم از اینکه بری مهد کودک ولی تنها مشکلی که داری اینه که  خیلی دیر از خواب پا میشی و این یکم من منو اذیت میکنه البته شیفت بعد از ظهر هم تو مهد کودکها وجود داره ولی ما ترجیح دادیم شیفت صبح بری از هر جنبه ایس برای تو و هم برای ما بهتره... چیزایی که بهت یاد میدن خیلی خوب یاد میگیری مخصوصا نقاشی و کاردستی ات عالیه به خودم  کشیدی  یه مشکل دیگه که داری اونجا زیاد تغذیه نمیخوری حتی چیزایی که میزارم تو کیفت اکثرا موقع برگشتن تو کیفت میمونه و له میشه  این عکسایی که اینج گذاشتمشون توی این پست مال مهر و آبان هست و چندتاش هم وقتی که رفتیم لاله پارک از پانچو برات خر...
24 آبان 1393