شیرینی زندگیمون ella

به همه دوستایی که وبلاگ دارن کد میدم مخصوصا اونایی که قبلا تو لینکام بودن و الان تو قسمت مطالب دوستان آدرسشون رو دارم  و هر وقت آپ شدین بهتون سر میزنم جون برام عزیزین و بهتون عادت کردم   هر کی کد خواست آدرسش رو بزاره برام تا در قسمت مطالب دوستان هم آدرسش رو ثبت کنم   منو میبخشید اگه من اسامی شما دو از لینکام پاک کردم به خاطر امنیت خودم و شماست چون بعضیا بین من ودوستام تفرقه میندازن و با آدرس من پی ام میزارن در صورتیکه اون شخص  من نیستم !!! اگه پیامی منفی در وبلاگتون با آدرس من دریافت کردین بدونین من نیستم از آدرسم سواستفاده کردن  من به خاطر همین مسله اسامی دوستام رو برداشتم و از مطالب دوستان که ا...

توی ماه رمضان بابایی همش روزه بود منم چند روز به آخر مونده کم آوردم  دوجا مهمونی رفتیم خونه بابا بزرگت و عمه ات و گاهی هم بعد افطار میرفتیم خونه خاله من و اکثر روزها هم قبل افطار هم بعد افطار میرفتیم پارک و بعد افطار اکثرا بابات ما رو میبرد شاه گلی و باغلار باغی و آبرسان و پارک سلامت رشدیه و اما عکسایی که در طول این ماه ازت گرفتم ۳۰ مردار هم ک،چلوی ندا جوون خواهر زاده ام به رنیا اومد و رفتیم بیمارستان و ۵ مرداد هم رفتیم خونشون که عکسای خونه و سیسیمونی رو بعدا تو پست بعری میزارم ولی عکسای مهمونیا و بیمارستان رو تو همین پست میزارم  بریم سراغ عکسا همش عاشق کبابی و اکثر روزا میخوای که برات ردست کنم البت...

اوایل اردیبهشت ماه بود که خونه بابا بزرگ الی رفته بودیم خونشون هم خیلی بزرگه وهم حیاطشون بزرگه وپر از درخت و گلهای رنگارنگه عین بهشت میمونه حیاتشون ....حیاتشون پر از باغچه هست همه چی کاشته اونع سبزی  وگوجه فرنگی ..کدو بادمجون .کلم. درخت گردو داره درخت گوجه سبز و گیلاس و خرمالو و حتی یه طرفش پر از  درخت برگ مو هست که همش انگوره قرمز و سفیده  خونه هم درست وسط حیاط بزرگ قرار داره و اطرافش باغچه و درختای بزرگه با یه حوض خوشگل که توش پر از ماهیه واقعا که خیلی با صفاست هر وقت با الی میرم اونجا تابستونا عکس میگرم و اما بریم سراغ عکسا...   این گل رونده درست جلوی خونه ویلایشون هست که عین دسته گل عروسه  ...

هفته پیش بازم با بچه های نی نی وبلاگ قرار داشتیم تو پارک منظریه سویل وسوسن جوون وسعیده وآنیسا جوون و فرناز وسولی جوون وبا آرسن ومنم با الی رفتیم پیک نیک ...بعضی از بچه ها نتونستن بیان که جاشون هم خالی بود...خیلی خوش گذشت مثل دفعه قبل ...و اما عکسا من والی قبل از قرار وبلاگی که دوتای رفته بودیم شهر بازی منظریه     تو راه هستیم داریم میریم باغ از این عکست خیلی خوشم میاد عزیزم دخترک نازم تو آنیسا و الای و سویل و آرسن جوون اخرین ناهار ماه رمضان تو باغ     بقیه در ادامه مطلب بفرمایید داخل... بازی با بابایی تو پارک ...چه ...

روز سه شنبه هفته پیش با بچه های وبلاگ قرار گذاشتیم وخیلی بهمون خوش گذشت همه خیلی باهم مهربون وخوب بودن  ...دلمون نمیومد از هم جدا بشیم  دوستانی که اومده بودن ...شیرین وشادلین جون-سعیده وآنیسا جون -رها جون  سوسن وسویل جون - نازی وعلی جون - من والای جون خواهر سعیده جون که برامون دسر درست کرده بود دستش درد نکنه وبقه هم هر کسی چیزی واسه خوردن اورده بود ...اونقدر غرق حرف زدن بودیم که نمیدونیم کی هوا تاریک شد.. و اما بریم سراغ عکسا... پارک منظریه که گاهی من والی با بابایی وگاهی تنهایی میریم برای بازی     بقیه عکسا در ادامه مطلب بفرما...

پارک منظریه ..صبحا گاهی دوتایی میریم پارک دوچرخه سواری الی جونم خودش صبحانه میخوره د داره مثلا به قول خودش کار دستی درست میکنه اینجا شاهگلیه وسط هفته و ما برای خوردن عصرانه رفته بودیم برای دیدن بقیه عکسا بریم ادامه مطالب خیالم راحته که خودت میتونی صبحانه بخوری خیلی هم تمیز لقمه میگیری برای خودت   داره فکر میکنه ببینه کجای خونه رو داغون کنه خوبه !!! عصر 5 شنبه وگشت وگذار ما سه تا تو پارک برا الی جون بابایی تاب گرفته ...لباس نمیپوشی تو خونه بعد میای پتو دور خودت میپیچی اینجا داریم میریم برای خرید ریخت وپاش میکنی ...