elay- beygzadehelay- beygzadeh، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

شیرینی زندگیمون ella

نفس زندگیمون ella .nelin

سفرنامه استانبول

    درود به دوستداران وبلاگ من ( الای جووووون)   مامان تنبلم خیلی تنبل شده و وبلاگ منو دیر آپ میکنه ...تو این پست میخوایم عکسای سفر استانبول رو که تابستون ۹۵ رفتیم رو بزاریم  قبل از مسافرت خاله جون مامان عاطی فوت کرد و ما درست سه روز بعد از فوت اون رفتیم استانبول و چون بلیط هواپیما داشتیم باید درست اون روز حرکت میکردیم رسیدم فرودگاه استانبول و از اونجا بلافاصله رفتیمنزدیک تکسیم هتل گرفتیم و جابه جا شدیم و چون شب ساعت پرواز داشتیم ساعت ۴ و خورده ای استانبول رسیدیم و یک ساعتم تو فرودگاه معطل شدیم و خلاصه به هتلی که از دوست بابایی معرفی کرده بود رفتیم و ما چون بیشتر از ده روز میخواستیم بمونیم با تور نیومدیم ...
2 شهريور 1395

عید نوروز ۹۵ و مسافرت به آمل و بابل و بابل سر

سلام عزیزم خیلی وقته که وبلاگت رو آپ نکردم و عکسای عید نوروز و مساف ت عید ۹۵ رو امروز میخوام آپ کنم البته بعد از این آپ که مال عید نوروز و فروردین۹۵ هست دو تا پست دیگه باید بزارم که هنوز وقت نشده ..نمیدونم چی به سرمون اومده که اینقدر تو آپ کردن وبلاگت تنبل شدم دختر گلم .. زیاد وقت نمیکنم که برات بنویسم ولی زیر عکسی که میزارم توضیحش رو هم مینویسم تا در آینده بتونی بفهمی که از توضیحاتی که زیر عکسات هست چیکارا کردیم و کجا ها رفتیم ...داری دیگه بزرگ میشی و از بچگی در میایی ولی برای من همون دختر نازمی و رفته رفته بیشتر از قبل عاشقت شدم ...چون داری میفهمی و دختر خیلی خوبی شدی درساتم که عالیه و کل درسات که اولین پایه اش خیلی خوب هست ...بعد خو...
26 خرداد 1395

تولد الای و خاطرات بهمن و اواخر اسفند

حد بند خوشگلی که برات بافتم این لباس ست تریکه رو هم من برای تولدت گرفتم همراه با یک بلوز سفید خوشگل و کفش اتاق که عکساشو پایین پست برات میزارمشون   خاله شیرین خونه ما بود باهم سالاد الویه و خاگینه رولتی درست کردیم برای ناهار هفته ای یک یا دوبار با دختر نازم و باباش میریم بیرون گردش و اینجا الی هوس پیتزا کرد و رفت پیتزا ۲۰۰۰ شهناز و کلی نق میزدی که با خودن پیتزا یک ماآرامش پیدا کردیم اینجا داری نقاشی میکشی و کارتون می بینی اینجا هم باز مشغول نقاشی هستی و چند روز قبل از تولدته و داری برای من نقاشی میکشی عزیزم کلاهی که امسال برات بافتم البته امسال برات سه تا کلاه با یه شال که ست کردم ...
17 اسفند 1394

خاطرات اواخر آذر ودی ماه

اینجا برای تزیین و حکاکی هندوانه رفته بودم آموزشگاه  ولی برای شب یلدا هندونه نخریدیم چون هم الی مریض بود و هم اینکه هندوانه ه خراب و گرون بودن اینجا همون روز یلدا هست والی جون در حال استراحت چون مریض بود اینم شب یلدای ما البته من زیاد تدراک هم ندیدم چون کارگر داشتیم طبقه پایین خونه و وقت نبود یه میز ساده چیدم خاله الی جونم خونه ما یود شب یلدا   اینجا با الای جون داریم کیک کدو حلوایی درست میکنیم برای شب یلدا ...روشم با پشمک تزیین کردیم خیلی خیلی خوشمزه شده بود و توی آموزشگاه یاد گرفتم یه پرنده که کبوتر بود افتاده بود تو حیاط خونمو و ما نجاتش دادیم چند روز موندتو خونمون ...
27 دی 1394

خاطرات مهر و آبان و آذر

دختر گلم از بس سرم گرم درس های تو و کارای خونه و ورزش و کلاس آشپزی خیلی وقته که نتونستم بعد از خاطرات مسافرت شهریور ماه خاطرات پاییز رو آپ کنم توی وبلاگت ... ولی قراره سه تا پست فشرده بزارم یکیش از خاطرات سه ماه پاییز مهر و آبان و آذر و یه پست دیگه برای کلاس آشپزی که برای شب یلدا تدارک دیده شده بود بزارم ... یه پست دیگه هم برای تولدم که به خاطر اینکه طبقه پایین خونمون رو داریم کلا باز سازی میکنیم نتونستم تولدم رو ۲۰ آذر جشن بگیرم ... و به خحاطر همین توی یه روزی که کار کارگرا تموم بشه میخوام برای خودم یه تولد خصوصی بگیریم و بهم خوش بگذره کنار تو و بابا و خاله شیرین و اما عکسای این پست که توضیحشون رو زیرشون میخوام ...
27 آذر 1394

مسافرت تهران شهریور۹۴

این پست همه برای عکسای تهرانه رفته بودیم چند روز خونه جاریم و فامیلای همسر و دوست همسرم ..عزیزم دخترم مینویسم برات تابزرگ شدی لحظه به لحظه خاطرات ثبت شده ات رو بخونی و ببینی اینجا تازه رسیدیم تهران شب قبل از شام هست تو و محمد علی پسر عموت مشغول بازی هستین .این پسر عمرت بعد از ۲۴ سال به دنیا اومده و واقعن پدر و مادرشون صبور بودن اینجا رفتیم تالار طلاییه تهران برای ناهار دیگه روم نشد از غذاها عکس بندازم دیگه بقیه نمیدونن که تو وبلاگ داری و من از همه چی عکس میگیرم خخخه بعد از ناهار هم رفتیم اوشان فشم تهران و اینجا برای خوردن چایی و عصرونه رفتیم  اینم چای با مخلفات واقعن چسبید چون...
28 مهر 1394

مسافرت شمال و تهران

قرار بود بریم اول بندر انزلی و بعد رامسر و جواهر ده و بعد تهران و اخر سر هم همدان ویلای عموت که همه رو رفتیم فقطهمدان نتونستیم بریم چون مادر زن عموت شبی که ما رسیدیم تهران حالش بد شده بود قلبش مریض بود دیگه بعد از ۴ روز که تهران بودیم و سه روزم میخواستیم بریم ویلای همدان دیگه برنامه همدان حذف شد...و اما خاطرات مسافرتمون رو بر اساس تصویر میخوام توضیح بدم چون اصلا فرصت نوشتن پیدا نمیکنم...خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا شمال اینجا تازه رسیدیم تالش و توی جنگل اسالم هستیم داریم صبحانه میخوریم برای الی هم آب و عسل و آبلیمو درست کردم گذاشته بودم تو فریزر یخ زده بود داره اونو میخوره بعداز صبحانه صبحانه توی جنگل اسالم جاده ت...
6 مهر 1394

خاطرات شهریور ماه سری دوم

پیکنیک خارج از شهر دسر کاراملی با انواع میوه بلوز درستم ندا رو پوشیدی چون لباسات خیس شده بود با ماهان پسر ندا بازی میکردی خیست کرده بود تو هم لباس مامان اون رو پوشیدی تا لباست خشک بشه تو حیاط حوله جدیدت برای حموم شیرینی و دسر کلاس آشپزی ندا  رفته بودیم شاهگلی برای عصرونه داریم میریم موهاتو کوتاه کنیم اینجا موهات کوتاه شده خیلی هم خوشگل شده بهت میاد لوازم تحریر و دفترهای مدرسه ات ...امسال سال اول دبستان میری عزیزم خاگینه هویج و گل محمدی  انواع کباب با برنج ..سوپ خامه ای هم بود عکس یا...
4 مهر 1394

خاطرات تصویری مرداد و شهریور

فکر میکنم این پست خیلی طولانی باشه چون خیلی وقته آپ نشده از بس که وقت نمیشه  دختر گلم عکسای این پست رو میزارم تو وبلاگت و بعضیاشو توضیح میدم  اینجا تابستون گرم مردادماهه که ماه رمضونم هست رفتیم افطار پارک   اینجا داریم دوتایی میریم خونه خاله ات ماه رمضونم بود یکم بعد از عید ۹۴  تپل شدی دیگه باید مواظب خورد و خوراکت باشیم اینجا خوابیدی منم یواشکی عکس گرفتم خونه خودمونی این عکسات رو دوست دارم هر سه حالتشو گذاشتم خیلی ناز شدی اینجا از خوابم بیدار شدی یکم مظلومتر شدی موهاتو بلند کردی اگه مدرسه ها باز بشه حتما میبرم کوتاهشون...
29 شهريور 1394