elay- beygzadehelay- beygzadeh، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

شیرینی زندگیمون ella

نفس زندگیمون ella .nelin

تزیین اتاق دیوار عشقم

فردا هم یه پست جدید دارم حتما تا عصر فردا تکمیل میکنم سه روزه که واسه دیوار اتاق الی دارم یه طرح  گل بزرگ که سه تا شاخه داره  درست میکنم اول با دستم همینطوری گلا رو کشیدم واز هر کدوم یه نمونه درست کردم بعد گذاشتم رو مقوا وبا هر رنگی ٤ طرح درست کردم ودونوع هم برگ سبز درست کردم که دو سایزه کوچی وبزرگ ..البته میتونستم حاضری یه چیزایی بخرم وبچسبونم ولی خواستم هم سرمون گرم بشه وهم الی حوضله اش سر نمیرفت...  وحتی کمکم میکرد درسته گاهی هم دیونه ام میکرد ولی آخرش رفتیم وبا کمک الی گلا رو چسبوندیم به دیوار اتاقش امیدوارم خوشتون بیاد الکی تعریف نکنین اگه خوشتون اومد بگین... اگه نیومد هم باز می تونی...
6 خرداد 1393

یلداتون مبارک دوستای عزیزم

30 آذر طولانی ترین شب سال برهمه دوستانم مبارک امیدوارم روز قشنگی در کنار خانواده وعزیزانتون داشته باشین... برای من که فرقی نمیکنه مثل روزای دیگه هست چون کسی رو نداریم که بیاد ویا بریم خونشون...البته خواهر بزرگم هست بهش زنگ زدم دعوتش کردم با بچه هاش ولی گفت میریم خونه خواهر شوهرم ! البته نمیدونم به من حق میدین یا نه! ولی من که مادر وپدر ندارم خواهربزرگم یه دخترشو هم شوهر داده باید برام بعد از مامانمادری میکرد البته گاهی به دادم میرسه ولی ده درصد این کار رو میکنه من که دخترش نیستم! خلاصه عوض اینکه اون منو دعوت کنه من اونو دعوت کردم ولی ! به نظر من درستش این بود که اون منو دعوت کنه ونزاره تو این روز عزیز تنها باشیم...
6 خرداد 1393

بافتنهای من برای الای جان در طول این سه سال

    این دومیله یا گل سر رو دیروز جمعه براش بافتم...البته بافتنی هایی که برای یک یا دوسالگیش بافتم رد کردم رفته ودیگه ندارم عکساشو تا بزارم..شاید تو پستای قبلی یک یا دوسالگی بعضیا تنش باشه ا لبته این پست بازم دستم خورد پاک شدبازم پیامهای دوستای عزیزم پاک شد ازشون معذرت میخوام....همه اینن بافتنی ها رودر سه سال اخیر بافتم...به غیراز کلاه کفش دوزک شاخدار وساق پا وگل سر که اونا مال همین دوسه هفته اخیره... الان اصلا نمیتونم مثل گذشته یه بلوز ببافم چون کم حوصله وکم طاقت شدم...یه کاله هم هست که شکل خر هست اون رو واسه یکی از فامیلا بافته بودم که سفرش کرده بود وازشون پول گرفتم البته من این کار ...
6 خرداد 1393

احیای دوباره پست تولدم

  پست تولدم حذف شده بود دستم خورده بود ولی دوباره مینویسم     دوستای گلم پست تولدم پاک شد ولی عکسا رو دوباره گذاشتم ..بعدا" دوباره کامل میکنم بیشتر از ٧٠ نفر برام پیام گذاشته بودن از همتون معذرت میخوام ...اول صبحی با صورت نشسته که ادم وبلاگشو باز میکنه نتیجه این میشه ..دوباره مطالبم رو میتونم برگردونم وتایپ کنم اما یادگاریهای شما دوستامو نمیتونم واین منو خیلی ناراحت میکنه خیلی....   الان شروع کردم دوباره پستمو بنویسم ولی دیگه خلاصه مینویسم صبح روز تولدم دیدم همسرم از خواب بند شده ومیگه تولدت مبارک ولی من حوصله نداشتم گفتم میخوام چیکار مامان وبابام که نیستن...بهم خوش نمیگذره وه...
6 خرداد 1393

سالگرد آشنایی من وهمسرم

  به مناسبت سالگرد آشناییمون که 21 اسفند بود همسرم برای ناهار روز سه شنبه جوجه کباب درست کرد منم برنج گذاشتم با سالاد البته وقت کم بود و نتونستم سالاد رو اونطوری که باید تزیین کنم ....عصر هم سهتایی رفتیم بیرون و از آبرسان کیک تولد خریدیم و از اونجا هم رفتیم لاله پارک یه ساعت گشتیم وبرای الای دو تیکه لباس خریدم از لاله پارک وبعد رفتیم برای شام طبقه اخر و از توسکا پیتزا گرفتیم و بعد از صرف شام برگشتیم خونه و یه سات بعد کیک رو بریدم وبه مناسبت این روز یه جشن کوچلو گرفتیم و خواستمی دخترکم بدونه که پدر ومادرش چقدر همیدگه رو دوست دارن واین روز با روزای دیگه فرق داره و روزیه که سرنوشت من وهمسرم به هم رقم خورد... به خاطر اینکه بعضی از فام...
28 ارديبهشت 1393

گشت و گذار این ماه ما

  این چند تا عکس مال هفته پیشه وقتی که رفته بودیم برای تولد بابای الی جون کادو بگیریم پاساژکریستال شهناز...       هفته سوم وچهارم دیماه چند باری که بیرون رفتیم این عکسارو ازت گرفتم ...دختر نازم دیگه وقت کم میارم شاید بعدا" براشون توضیح بنویسم ولی الان همینجوری میزارم تو پست       آنیسا جون والای خونه ما   ...
15 ارديبهشت 1393

حرفهای خودمونی وعکسهای باقی مونده از شهریور ومهرماه

گاهی وقتا نمیدونم چرا بی دلیل گلوم خفه میشه نمیتونم نفس بکشم انگار یکی دستاشو گذاشته روی گلوم داره خفه ام میکنه ...یه پروپرانول که میخورم یکم بهتر میشه همین الان هم اینطوری شدم ویه قرص خوردم تا تونستم بشینم وتایپ کنم.... ا ز شنبه میرم باشگاه همین نزدیکای خونمون البته زیاد با رغبت نمیخواستم ولی وقتی به همسری گفتم برم باشگاه دیدم استقبال کرد و بیشتر از من الای جون مشتاقه که بریم ورزش...البته من قبل از به دنیا اومدن الای باشگاه میرفتم هم بدنسازی وهم تکواندو تا حالا نمیدونم چرا رو نکرده بودم از سال 75 تا سال 81 میرفتم ورزش رزمی تکواندو وتا دان دو هم پیش رفتم تو مسابقات شرکت کردم وچند بار مقام آوردم و بعد از ازدواجم در سال 82سال 83 و84...
15 ارديبهشت 1393

رابطه مادر ودختری وخاطرات دوهفته ای که گذشت

من ودخترم با هم یه قراری باهم گذاشتیم تصمیم گرفتیم تو یه ورقه کارهای خوب وبد الی رو ثبت کنیم اگه کارای خوبش زیاد بود براش جایزه میخرم اگه 20 تا کار خوب داشته باشه علامت ستاره براش میزارم واگه کار بدی بکنه و حرفامو گوش نده براش منفی میزارم ...تا خالا که 8 تا ستاره داره وسه تا منفی و تا میخواد اذیت کنه ویا الکی گریه کنه وحرف گوش نده ولجبازی کنه براش منفی میدم و تا میبینه میخوام بهش منفی بدم فوری معذرت میخواد واون کار رو انجام نمیده ... و این کار باعث میشه کار بدش رو زود کنار بزاره و کارای خوب بکنه ... الی جونم به کلمه انتخاب میگی(انتباخ) وبه همبرگر میگی  (همگرگر) وبه رب میگی (مربا) اسمش یادت میره و به زرشک هم میگی(کشمش) چون اس...
15 ارديبهشت 1393