elay- beygzadehelay- beygzadeh، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

شیرینی زندگیمون ella

نفس زندگیمون ella .nelin

احیای دوباره پست تولدم

1393/3/6 11:55
نویسنده : مامان ela
684 بازدید
اشتراک گذاری

 

پست تولدم حذف شده بود دستم

خورده بود ولی دوباره مینویسم

 

 

دوستای گلم پست تولدم پاک شد ولی عکسا رو دوباره گذاشتم ..بعدا" دوباره کامل میکنم بیشتر از ٧٠ نفر برام پیام گذاشته بودن از همتون معذرت میخوام ...اول صبحی با صورت نشسته که ادم وبلاگشو باز میکنه نتیجه این میشه ..دوباره مطالبم رو میتونم برگردونم وتایپ کنم اما یادگاریهای شما دوستامو نمیتونم واین منو خیلی ناراحت میکنه خیلی....

 

الان شروع کردم دوباره پستمو بنویسم ولی دیگه خلاصه مینویسم

صبح روز تولدم دیدم همسرم از خواب بند شده ومیگه تولدت مبارک ولی من حوصله نداشتم گفتم میخوام چیکار مامان وبابام که نیستن...بهم خوش نمیگذره وهمسرم گفت که به خاطرت مرخصی گرفتم وسر کار نمیرم ....بهم یه سکه تمام بهار هدیه داد وگفت هرچی دوست داری با هاش بخر...منم تصمیم گرفتم یه گوشی بخرم چون دیگه قبلی رو دوست نداشتم خلاصه رفتیم شهناز بعد از صبحانه و مغازه های گوشی فروشی رو گشتیم ویه گوشی پسندیدم  با مدل ... galaxi note 2 ..بعد رفتیم بازار طلا فروشان وهمسرم سکه رو فروخت ورفتیم از بانک پول برداشتیم واومدیم گوشی رو تحویل گرفتیم چون پول به اندازه دوتا سکه تمام بهار شد...دیدیم گرسنه هستیم وساعت نزدیک 3 ظهره به خاطر همین رفتیم ناهار خوردیم پیتزا 2000 ولیعصر وچون مریض بودیم سوپ خوردیم ..ومنو همسری همبرگر خوردیم ولی الی اصرار کرد پیتزا بخوره ..چون مریض بود زیاد راخب نشدیم ...ولی سعی کردیم بهش خیلی کم سس بزنیم ..نوشابه هم نگرفتیم چه شانسی دارم ...با آب اداره کردیم...چون واقعن گلو مون خیلی   چرک کرده بود...از الی پیتزا خواستم سرم داد کشید ولی بیشتر از دوتا نخورد... وما بازم زن وشوهر خدمت پیتزا هم رسیدیم ..خیلی روز قشنگی بود همسرم گوش به فرمانم بود واین منو خیلی خوشحال میکرد البته روزای دیگه هم خوبه ولی امروز دیگه هرچی میگفتم میگفت چشمنیشخندبعد ناهار رو خوردیم ورفتیم دوباره شهناز گوشی رو گرفتیم وضد خش زدیم وبعد برنامه هم بهش زدن تا ساعت نزدیک 8 عصر بیرون بودیم بعد رفتیم از خانه شیرینی روبروی بستنی وحید کیک گرفتیم و رفتیم خونه به قدری خسته بودم که نا نداشتم لباسامو دربیارم ...از الی هم از صبح کتک خورده بودم وناراحت بود ومیگفت چرا واسه این همه چی میخری ناراحتباباش هم گفت بزرگ بشی واسه تو هم میخرم ...باباش میگه دوماه بعد که تولدشه براش یه تبلت بگیرم ولی من راضی نیستم میترسم چشاش ضعیف بشه بسه که بشینه گیم بازی کنه ...البته سال قبل که باباش برای من لپتاپ خرید کامپیوترمو دادم به الای ولی اونو نمی پسنده ...بچه ها هم ناقلا شدن...پستم حذف شد دستم خورد واین پیست رو خلاصه نوشتم...

 

 

 

 

از الی پیتزا خواستم سرم داد کشید.... میدونستم که بیشتر از دوتا نمیخوره

بعد که سیر شد دیگه هیچی نگفت ومن خوش به حالم شد...نیشخندوبا اون گلوی مریض

سس هم زیاد زدم وقتی برگشتم خونه دارو خوردم...خنده

 

پسندها (1)

نظرات (18)

رها
26 آذر 92 10:37
سلام خوبی عاطفه جونم چرا نیستی عزیزم دلم تنگ شده
مامان ela
پاسخ
الان میام وبت گلم
مامان محمدصدرا
26 آذر 92 11:30
تولدت مبارک عزیزم دختر خوشگل و ناز. انشاالله زیر سایه پدر و مادر 120 ساله بشی و همیشه موفق و شاد زندگی کنی. خوشحال می شم به ما هم سر بزنی و اگه دوست داشتید تبادل لینک کنیم http://mos.niniweblog.com/
مامان ela
پاسخ
عزیزم تولد من بود تولد دخترم نیست مال دخترم 21 بهمن هست تولدش
رها
26 آذر 92 11:54
خصوصی داری
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
26 آذر 92 15:20
عزیزم حالا که اون پستت حذف شد دوباره تولودت مبارک کادو هاتم مبارک
مامان ela
پاسخ
مامان ایمان
26 آذر 92 21:41
عزیزم بازم تبری میم تولدتو من تو اون یکی ست گذاشتم مثل اینه حذف شده دختر گلتو ببوسسسسسسسسس
بهار
26 آذر 92 21:53
فدای ســـــــــــــرت عزیــــزم... ما بازم مینویسیم.. تولـــــدت مبارک عاصفه جونــــم، ایشالا شروع سال قشنگ تری باشه برات..
مامان هاجر( یوسف و یگانه)
26 آذر 92 23:56
تولدت مبارررررررررررررررررررررررررک عاطفه جونعزیزم اگه دوست داشتی به ما سر بزن و ما رو لینک کن khaton.niniweblog.com
مامان لي لي
27 آذر 92 3:20
پشت هر کوه بلند ، سبزه زاريست پر از ياد خدا و در آن باغ کسي ميخواند که خدا هست دگر غصه چرا ؟ آرزو دارم خورشيد رهايت نکند و غم غصه هرگز صدايت نکند .
مامان لي لي
27 آذر 92 6:11
خواهر منم يه بار تصادفي يه پستم حذف شد و كلي ناراحت شدم........ ناراحت نباشي خواهري ها دوست جوني ها بازم برات نظر ميزارن
مامان لي لي
27 آذر 92 6:12
تولد تولد تولدت مبارررررررررك واي چه كيك اشتها بر انگيزي
مامان لي لي
27 آذر 92 6:12
دست اقاي همسر همه جوره درد نكنه
زهرا
27 آذر 92 20:31
مامان عاطی ...خوشگلترین و مهربونترین مامان دنیا تولدت مبارک ایشالله سایه تون همیشه بالا سر دختر گلت باشه و 200 ساله شی عیبی نداره ماهم دوباره تبریک میگیم فقط یادم نیست اونروز چیا نوشتم والا همونارو برات میفرستادم ببخشید
مامان سام
28 آذر 92 6:27
به به مبارک باشخ هم تولدتون هم کادوی قشنگتون ان شاالله که همیشه سلامت و شاد باشید
مامان آوا
28 آذر 92 14:09
اول اینکه یه بار دیگه تولدت رو تبریک میگم این بمونه که داشته باشی یادگاری تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک
مامان آوا
28 آذر 92 14:11
چه هدایای قشنگی خوش به حال مامان عاطفه که چه هدیه ای از طرف همسری دریافت کرده مبارک باااااااااااااااااااااااااااااااااااااشه عزیزم بعدش یه نصیحتی به همسری من بکنید آخه امروز تولدم بود وعین خیالش نبود ولی در عوض کلی دوستام بهم تبریک گفتن وهمینم خوشحالم کرد خیلی زیاد انشالله یه عمر با عزت در کنار همسر وفرزند گلت داشته باشی میبوسمتون
مامان ela
پاسخ
قربونت برم عزیزم خیلی ممنونم حتما همسری گرفتاره عزیزم فدای توبشم من
مامان سویل و اراز
28 آذر 92 22:16
میلادت ای دوست مبارک باشد پیوسته دلت شاد سعادت باشد هر سبزۀ سبز رنگ بهارت باشد راهـت سپید راه عــدالـت باشد چـــشـــم شــادی نگارت باشد ایــــــزد پـشـت و پـناهت باشد میلادت ای دوست مبارک باشد دلـشاد ازین اهل جماعت باشد . . . عاطفه جون تولدت مبارک عزیزم البته این دومی پیامی هست که برات نوشتم اولی فکر کنم نیومده
samaneh
6 دی 92 11:32
سلام عزیزم ببخش که دیره ولی گلم تولدت مبارک ایشاا... 120 ساله بشی و سایه ات بالای سر همسر و دختر مهربونت باشه.کادوهات هم مبارکه ایشاا... به شادی ازش استفاده کنی.
الهه
13 دی 92 0:01
خوب عزیزم میبینی وقتی الای کارای شمارو به باباش میکه باباش چه بادقت گوش میده سریع واکنش نشون میده و خوشش میاد از این کارای الای...ببین دخترت تشنه جلب توجهه...حالا به هر طریق بره اون فرقی نداره باحرفاش شما ناراحت میشی یا نه مهم واسش اینه واسه باباش چقد کاره خوبی کرده و چقد توجه گرفته..پس بهتره به باباش اگر یتونی بگی به حرفاش واکنش نشون نده و بی تفاوت باشه ووقتی به شما کمک کرد یا تعریف کرد و حرف خوب زد واسش دست بزینیدو بش توجه کنید تا بفهمه از راههای خوب میشه توجه گرفت نه راههای بد ..پیش شما خوابیدن و به شما چسبیدن نشون میده احساس امنیت نداره دلیلشم بی توجهی به الایه...بش بگو بره یره جاش بخوابه چون وبش قول بده که حتما میری وسط شب بش یر میزنی.. برو شبابیدارش کن تا بفمه اومدی و لازم نیست چراغم ازکامل از اول خاموش کنی اروم اروم نورو کم کن تا اخر به خاموشی کامل..رختخاب واسه عروسکاش بباف و بکو خوب نی نی هاتم شبا نباید پیش ماما الای شون خوابن بذارشون تو رختخوابشون خودت برو رو تختت