elay- beygzadehelay- beygzadeh، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

شیرینی زندگیمون ella

نفس زندگیمون ella .nelin

یلداتون مبارک دوستای عزیزم

1393/3/6 11:55
نویسنده : مامان ela
779 بازدید
اشتراک گذاری

30 آذر طولانی ترین شب سال برهمه دوستانم مبارک

امیدوارم روز قشنگی در کنار خانواده وعزیزانتون داشته باشین...

برای من که فرقی نمیکنه مثل روزای دیگه هست چون کسی رو نداریم که بیاد ویا بریم خونشون...البته خواهر بزرگم هست بهش زنگ زدم دعوتش کردم با بچه هاش ولی گفت میریم خونه خواهر شوهرم ! البته نمیدونم به من حق میدین یا نه! ولی من که مادر وپدر ندارم خواهربزرگم یه دخترشو هم شوهر داده باید برام بعد از مامانمادری میکرد البته گاهی به دادم میرسه ولی ده درصد این کار رو میکنه من که دخترش نیستم! خلاصه عوض اینکه اون منو دعوت کنه من اونو دعوت کردم ولی ! به نظر من درستش این بود که اون منو دعوت کنه ونزاره تو این روز عزیز تنها باشیم منم یه قوطی شیرینی با آجیل که هنوز بازش نکردم رو بر میداشتم میرفتم خونشون وبه ما هم خوش میگذشت ...الای من خیلی غصه میخوره دلم براش میسوزه وقتی من سن الای بودم همیشه دور وبرم شلوغ بود همیشه میرفتیم خونه یکی یا یکی میومد خونمون ولی این بچه مظلوم من که گناهی نداره ...خدا هیشکی رو بی آدم نکنه...البته منم داشتم دو برادر و سه خواهر ولی از اون قضیه ارث ومیراث ومال دنیا یه خواهر برام موند که اونم عرض کردم برام ده درصد میرسه یعنی هیچی به هیچی ...دلم نمیخواد دوستای عزیزونازمو ناراحت کنم اگه ننویسم میترکم ...البته یدونه خاله دارم که دختراش وپسرش میان خونشون ...اون دعوتم کرد برای شب یلدا ...که من از ظهر برم وهمسرم هم ساعت 8 عصر بیاد اونجا ولی همسرم قبول نکرد گفت من خونه خودمون راحتم من خجالت میکشم منم که نمیتونم همسرمو تو این شب عزیزتنها بزارم به خاطر همین به خاله گفتم این خجالتیه ...همسرم گفت قشنگ میشینیم خونه تی وی میبینیم هرچی که خریدم میزاریم میخوریم باقالی میزارم ...ماهی پلو هم میزاریم وکلی هم رفته وسایل خریده واسه شب یلدا ... ولی من دلم وا نمیشه من دلم پر از غمه ...چون تو این روزای عزیز همیشه خونه مامان بودیم .وای چه خوش میگذشت فدای مامان وبابام بشم من بابام میگفت بدون باقالی شب یلدا صبح نمیشه هرکسی یه چیزی میخرید ومیرفتیم خونه مامان بابام هم هرچی دستش میومد میخرید شب تموم میشد خوراکیا تموم نمیشد... قربونتون بشم من اگه دست خودتون بود نمیرفتین به الای نگاه میکنم میبینم بچم بزرگ شده داره 5 سال کامل میشه دو ماه دیگه  ...مادر دو ماه این بچمو دیدو بوش کردوبغل گرفت... بابای عزیزم 7 ماه دیدش .بیچاره بابا زخم بستر شده بود وعفونت کرده بود وگفته بودن داخل اتاق نبرمش به همه میگفت عاطفه بچه رو نمیاره بغلش کنم جیگرم آتیش میگرفت نمیتونستم بگم بابای عزیزم دکتر گفته عفونت داری بچه رو تو اتاق تو نیارم چون الی 7 ماهش بود...گفتم سرما خورده به شما هم سرایت میکنه فداتون بشم زندگی کردین وکردین یهو دوتایی رفتین...آخ... میبخشید که من همیشه غصه دارمینویسم این حال الان منه به خاطر همین اینجامینویسم ...بعدا" در آینده پاک میکنم تا دخترعزیزم نخونه وغصه بخوره ...رفته بودیم بازار ماهی فروشی مکس باغمیشه ماهی بخریم واسه شب یلدا چند تا عکس از الی گرفتم که میزارمشون تو این پست...

و اما عکسای روز وشب یلدا...

 

دوروز قبل از یلدا رفتیم ماهی خریدیم از بازار مکس باغمیشه ...چندتا الی جونم اونجا با ماهیا عکس گرفت..بعد دیروز هم به بابا گفتیم ما میریم بیرون سهندیه وابو ریحان رو بگردیم  ببینیم مردم چیکار میکنن مغازه ها چه خبره ...بعد با الی رفتیم پیاده از خونمون تا سهندیه وداخل پاساژ رفتیم ومغازه ها رو نگاه کردیم وبعدش همون لحظه ...رفتن تا برگشتنمون چندتا عکس گرفتم که تو پستای زیر گذاشتم ...ما مثل همیشه تنها بودیم سه نفری و سه یار وفادار که تا لحظه مرگ هم با همیم ...هم روزای خوش هم روزای سخت دیگه درسته خونمون سوت وکور بود ولی به خاطر الی یه میز ساده چیدم تا این روز عزیز با روزای دیگه براش فرق داشته باشه خیلی خوشحال بود با باباش جلوی من میرقصیدن که من شاد باشم چون باباش میدید که من خنده ای روی لبام نیست والکی خودمو خوب نشون میدم ....خدایا باز هم ازت شاکرم که یه بچه سالم ویه همسر مهربون نصیبمون کردی که بهش تکیه کردیم اگه همسر ودخترم هم نبود از اینی هم که هستم داغونتر میشدم وبا داشتن دوستای مهربونی که همیشه سراغمو میگیرین میخوام بگم خدایا من حالم خوبه....اما تو باور نکن...

 

 نمیخوام کودکیت تموم بشه چون من از دختر ناز ومعصومم سیر نمیشم نمیخوام این معصومیتت از بین بره به خاطر همین تا جایی که بتونم خوب بودن ودرستکاری وراستگویی رو بهت یاد میدم ونخواهم گذاشت دلت مثل بغضی از انسانها تیره وتار بشه عزیزم

 

دوستتدارم عزیزم تا اخرین نفس کنارتم

 تا خوشحال باشی ودلت نلرزه از بی مهری

انسانهای سود جو و خدا بی خبر...

پسندها (1)

نظرات (23)

مامان مهرناز
2 دی 92 1:52
ماشالله چه دختر دوست داشتنی دارین خدا حفظش کنه عزیز دلم یلداتون مبارکان شالله همیشه لبتون خندون باشه حق دارین غم از دست دادن مادروپدر خیلی خیلی سخته خدا رحمتشون کنه وبه شما صبر بده
سعیده مامان آنیسا
2 دی 92 15:30
عزیزم عکسای قشنگی بود امیدوارم همیشه لبتون پراز خنده باشه وخداوند شما3تارو هیچ وقت از هم جدا نکنه
مامان ایمان
2 دی 92 16:06
السلام ای وادی کربلا السلام ای سرزمین پر بلا السلام ای جلوه گاه ذوالمنن السلام ای کشته های بی کفن اربعین حسینی برشما تسلیت باد
مامان هاجر( یوسف و یگانه )
2 دی 92 20:47
عاطفه جون یلداتون مبارک ،انشالله همیشه سالم باشین و خوش ، غصه نخور عزیزم خدا با ماست الی جونو ببوس
نسرین خاله ی اسما و مهلا
2 دی 92 21:41
یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت یلدایتان مبارک.
بهار
3 دی 92 2:20
یلــــــــــــــدای شما هم مبارک عاطفه جونر
مامان سام
3 دی 92 4:32
الای جونم یلدات مبارک ان شاالله 120 تا شب یلدای زیبا تو زندگیت داشته باشی ماشاالله لباس زمستونی خیلی بهت می یاد
فرناز خاله آرسن جون
3 دی 92 18:40
گلم بیا خصوصی
مامان نگار
4 دی 92 8:46
عاطفه جون خودت رو ناراحت نکن همه یه غم تو دلشون دارن درسته که غم تو بزرگه چون پدر و مادر هیچوقت برنمی گردن،اما خدا واست یه فرشته از آسمون فرستاده تا دلتنگیهات رو تموم کنه ،پس به خاطر فرشته کوچیکت و پدر فرشته غمهات رو خاک کن و باخودت بگو من از امروز فقط دو نفر رو دارم الای و باباش . وقتی از کسی انتظاری نداشته باشی کوتاهی اونها هم اذیتت نمیکنه .تو باید شاد باشی تا دخترت رو با یه دل شاد بزرگ کنی .
مامان ela
پاسخ
واقعن که حرفت خیلی منطقی بود خودم هم به این نتیجه رسیدم که دیگه از هیشکیانتظاری نداشته باشم...ممنون عزیزم
فرناز خاله آرسن جون
4 دی 92 13:40
سلام عاطفه جون خوبی؟عاطفه جون اصلا شماره ای نیومده بی زحمت یه بار دیگه بذار برام فدااااااااااات
مامان سویل
4 دی 92 14:17
خصوصی گلم
مامان لي لي
4 دی 92 23:23
به سلامتی خودمون ک خوبیم... ولی همه فکر میکنن خوبی از خودشونه...!!!دوستت دارم دوست و خواهر خوبِ من
مامان لي لي
4 دی 92 23:35
يلداتون مبارككككككك
مامان لي لي
4 دی 92 23:37
عكس ها عاليييييييييييييي ناراحت نباش عزيزم يلداي مام مثل بقيه روزهامون بود با يه تفاوت عمده كه گريه و ..... اش بيشتر بود
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
5 دی 92 5:49
دو تا چیز که توی چرخش زمین نه تموم میشه و نه تغییر میکنه، یکیش شکوه تولد عیسی مسیحه و یکیش عشق دوست به دوسته! اپم
مامان یاسمن و محمد پارسا
5 دی 92 9:11
الاهی غمگین نباش عزیزمخدا را داری
نرگس مامانه باران
5 دی 92 11:43
سلام عزیزم خوبی یلداتون هم با تاخیر مبااااارک خصوصی
مامان لي لي
5 دی 92 14:21
مراقب باش به چه كسي اعتماد ميكني، "شيطان" هم يه زماني "فرشته" بود...
مامان لي لي
5 دی 92 14:24
عاطفه جون خوشبحالتون چه برفييييييييييييي ..... خواهر پست هاي قبلي هم باز بودن به همون رمز قبلي اخر اذر تغيير رمز شدن دير اومدي پيشمون عشقققققققققققم..... از اين پست به بعد انشالله يك ماهه پست ها به همون رمز قبلي باز ميشه و يك روز مونده به ماه جديد تغيير رمز ميدم كه فقط رمز و خودم داشته باشم
رها
7 دی 92 16:07
عاطفه جونم قربونت بشم من صبر کن خونمون و تحویل بگیریم یه شب شام میگم بیای خونمون شوهرامونم با هم دوس شن - یکم شاید از تنهایی در بیای
مامان ela
پاسخ
مرسی عزیزم خیلی لطف داری قربونت برم
رها
17 دی 92 15:43
مامان ریحان
1 بهمن 92 17:21
سلام پس خونواده ی شوهرت چی اونا نیستن بری پیششون ؟ منم اینجا غریبم و خیلی تنهام واسه همین خیلی درکت میکنم راستی اسم بازارش مکس نیست چون قبلا مکس ( یه فروشگاه خیلی بزرگ ) اونجا بوده اسم مکس مونده وگرنه اسمش همون بازار ماهی فروشهاست مکس درست رفته روبروی بازار ماهی فروشها از اون دست خیابون بیا خصوصی
مامان ela
پاسخ
آره عزیزم قبلا فروشگاه بود حالا بازار ماهی فروشان شده قبلا هم رفته بودم اونجا..با عجله نوشتم توضیح ندادم