چشم انداز این هفته اواخر شهریور
اینم لباسات که پول داده بودیم از ترکیه برات بخرن دو سه تا شون جامونده خونه خاله وقتی رفتیم خونشون میارماین هفته خونه خال جونم رفته بودم خونشون نزدیکه 17 شهریور میشه خونشون دختر خاله من هم طبقه بالای خونه خاله من زندگی میکنه این سهتا بچه ماله اونه دخترا دوقلو هستن ولی اصلا شبیه هم نیستن یکی لاغره یکی چاقه لاغره گندمیه یکم پوستش تیره هست اونی که تپله پوستش سفیده پسرشه دوسال از اونا کوچیکتره اینم که الی جون منه...مثل همیشه ژست گرفته قرطی مناینجا هم نمایشگاه شاهگلیه که دوست بابا اونجا غرفه داره وتا جمعه غرفه ها دایره و5 شنبه یا جمعه بابک نهرین اونجا شب برنامه داره ...بابک هم همسر دوستم من میترا هست که یه زمانی با هم تاتر کار میکردیم ومن تو انجمن نویسندگان بودم که دیگه نرفتم این دومیله الی رو هم خودم درست کردم کارامو بعدا تو این وبلاگ وتو اون یکی وبلاگم میزارم تا دوستانم ببینن..این چشم نما ها رو دوست بابا خودش درست میکنه ...اینا هنر از یاد رفته آذر بایجان هست...که مواد اولیه اش تو ایران نیست از الیتالیا میاد به ترکیه واز اونجا دوست بابا میخره میاره واینجا درست میکنه....این سیگار نیست ها دست بابای الی...از همون شیشه هاست بهشون گفتم این عکستون رو میزارم تو پیچ فیس بوکم به خاطر همین باباهه میخواد بگه که منم بلدم...این عکسها رو هم درست شب قبل گرفتم یعنی یکشنبه...اینا هم لباسای الی که سفارش داده بودم خواهرم ودختراش با سلیقه خودشون از استامبول (ترکیه)براش بگیرن گذاشتم تا الی بزرگ شد ببینه واسه خود نمایی نیست چون این وبلاگ الی هر کاری دوست دارم میکنم چون بعضی از دوستای منو به خاطر این چیزا گاهی یه عده حسود اذیت میکنن خواست از اول گفته باشم...مامان سانلی گلمو اذیت کردن وگفتن که با پیانو عکس دخترتو گذاشتی واسه خودنمایی حسود هرگز نیاسود ...اگه یه پیاتو پیدا کنم عکس الی رو با هاش میگیرم...میبرمش تو آتلیه ای که پیانو داشته باشن اگه هم نبود دیگه کاری نمیشه کرد ...کاش ماملان های ما هم وایه ما وبلاگ درست میکردن آخه اون زمان که اینترنت نبود....خوش به حال بچه های ما...اینجا هم رفتین بازار تا یه جاینجا هم رفتیم بازار تا چند تا لوازم خانگی بگیرم این روزها اکثرا" بیرون میگردیم...به خاطر اینکه جایی واسه رفتن نداریم ....یکی خونه خاله من هست ویکی هم خونه خواهر بزرگم ...هفته پیش هم خواهرم با دختراش ودامادش رفته بود استامبول بهش سپرده بودم واسه الی لباس بیارن البته پولش رو قبلا از رفتن بهشون داده بودم....وقتی اومدن دیدم لباسهای خوشگلی واسظ خریدنکه عکساشومیزارم تو این پست ...توی این پست عکس زیاد هست که بزارم...من قبلا خیلی زود زود پست میذاشتم روزگار گاهی آدمو خیلی اذیت میکنه خدارو شکر الان دیگه تاحدی همه چی حله...
از وقتی سقط کردم وبه خاطر تهمت های برادرم به دادگاه رفتم وبرگشتم خیلی اذیت شدم جایی هم نداشتم که دخترموبزارم البته زیاد خوب نیست تو این پست از زندگی خصوصیم بگم والی خواستم یه اشاره ای بکنم که این مسائل باعث شد خیلی انرژیم تحلیل بره وهرچی عکس گرفتم مونده وامروز میخوام همه رو اینجا آپلود کنم تا جا نمونه ...
این عکسا رو از دم در خونه گرفته تا توی ماشین وفلکه ولیعصر گرفتم رفته بودیم واسه بابایی شلوار بخریم واسه تو هم کفش چون تو هر ماه یه جفت کفش خراب میکنی سپردم به آیدا که از ترکیه برات کفش بیاره تا دومش زیاد باشه تا نتونی دیگه خراب کنی اینجا هم اگه ترکیه پیدا بشه که نمیشه ....خیلی گردن میده کفش بچه رو 150 هزار تومان میگه ...آیدا از ترکیه خوشگلش رو گرفته 70 هزار تومان سفید وصورتیه اسپوزرته...لباسات مبارکت باشه...یکی از لباسات خونه خاله جامونده فعلا نتونستم برم بیارمش...یه پیراهن مشکیه تا زانو که با ساق پا باید بپوشی خیلی خوشگله....
این عکسها رو عرض این هفته ازت گرفتم