elay- beygzadehelay- beygzadeh، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

شیرینی زندگیمون ella

نفس زندگیمون ella .nelin

دختر نازم

1392/2/30 19:22
نویسنده : مامان ela
482 بازدید
اشتراک گذاری

من عاشق شعرهای مولانا وحافظ هستم ...اینم یکی از اشعار مهمش که اینجا مینویسم تا بزرگ شدی همه کتابهای مولانا روبخونی مخصوصا ٧ تا مثنوی رو اونوقته که دختر گلم میفهی زندگی واقعی چیه واصلا برای چی تو این دنیا هستی و هرگز از زندگی بیزارنمیشی تازه عاشق همه انسانه میشی وهمه را بی قید وشرط دوست خواهی داشت وبرایت فقیر وغنی فرقی نخواهد داشت. ودوستانت را از بین آدمهای اهل معرفت انتخاب خواهی کرد نه از روی لباس و کفششان ... به انسانها به خاطر ثروتشان احترام نخواهی گذاشت بلکه به خاطر فهم وادراکشان این احترام را خواهی گذاشت همیشه بیزار بودم از آدمهایی که فقط درانتخاب دوستیشان به ظاهر آدمها توجه میکنند  

 

احمد کایا  خواننده ترکیه یه ترانه داره که تو ش میگه لباسهایی رو دیدم که توش انسان نیست وانسانهایی را دیده ام که تنشان لباس نیست چه زیباست این شعر ادم تنش میلرزد...

 

و اما شعر مولانا تقدیم به دخترم ودوستان عزیزم

-تا در طلب گوهر کانی ...کانی(یعنی که آنی)

-تا در هوس لقمه نانی ...نانی (یعنی نه آنی)

این نکته رمز اگر که دانی...

هر چیزی که در جستجوی آنی ...آنی

 (یعنی همان چیزی که همیشه دنبالش هستی غیر از آن نیستی ...هر کس در زندگی سراغ چیزی میرود یکی دنبال علم ...یکی دنبال دزدی ...یکی دنبال کلاهبرداری ...یکی همیشه حسادت میکند به موفقیت دیگران وبیشتر از هرکس خودش میسوزد وآسایش ندارد ...خلاصه در زندگی  دلت هرچقدر خوب وپاک باشد خوشبختی هم با توست ...اگر دنبال اذیت وآزار دیگران وخراب کردن زندگیشان باشیم ...طبق قانون کائنات ضررش باز وباز به خودمان برمیگردد...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

asal
1 خرداد 92 2:28
وایی چه نازی وای خدا بزنم به تخته
mamanebaran
1 خرداد 92 10:52
بی همگان بسر شود بی تو بسر نمی شود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو گوش طرب به دست تو بی تو بسر نمی شود جان ز تو جوش می کند دل ز تو نوش می کند عقل خروش می کند بی تو بسر نمی شود خمر من و خمار من باغ من و بهار من خواب من و خمار من بی تو بسر نمی شود جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی آب زلال من تویی بی تو بسر نمی شود گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی آن منی کجا روی بی تو بسر نمی شود دل بنهند بر کنی توبه کنند بشکنی این همه خود تو میکنی بی تو بسر نمی شود بی تو اگر بسر شدی زیر جهان زبر شدی باغ ارم سقر شدی بی تو بسر نمی شود گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم ور بروی عدم شوم بی تو بسر نمی شود خواب مرا ببسته ای نقش مرا بشسته ای وز همه ام گسسته ای بی تو بسر نمی شود گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من مونس و غمگسار من بی تو بسر نمی شود بی تو نه زندگی خوشم بی تو نه مردگی خوشم سر ز غم تو چون کشم بی تو بسر نمی شود هر چه بگویم ای صنم نیست جدا ز نیک وبد هم تو بگو ز لطف خود بی تو بسر نمی شود با خیلی از سروده های مولانا میانه خوبی دارم . این هم یکی از آن سروده هاست که سالها بین زبان و دل نجوا کرده ام .