elay- beygzadehelay- beygzadeh، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

شیرینی زندگیمون ella

نفس زندگیمون ella .nelin

اندر احوالات الی از صبح تا شب جمعه

1392/3/16 10:52
نویسنده : مامان ela
1,045 بازدید
اشتراک گذاری

مثل خانم نشستی داری کارتون تماشامیکنی عسلی من...

دختر گلم دست وصورتشو نشسته داره اصبخونه نخورده ازم خواستی برات بلال سرخ منم ...اونم دوتا ...مال منو هم خوردی ...دیگه تا ناهار چیزی نخوردی...حیف که به موقع وعده های غذایی تو نمیخوری ...

دیگه خودتم عکاس شدی از کارتونایی که نگاه میکنی عکس میگیری

این عکسها رو از صبح جمعه تا شب با کلی سروکله زدن با الی گرفتم ...بابایی هم شاکی ولت کنم ازت عکس نگیرم ...بابا میگه این وبلاگ واین کوچلوی منو ابزار قرار دادی وواسه خودت کار درست کردی به کارات نمیرسی وهمیشه کارات میمونه البته این نظر شخصی باباست این وبلاگ یه عالمی واسه خودش من عاشق وبلاگ الی ودوستام هستم ..

 این عکس رو بعد از اینکه الی رو دعوا کردم ازش گرفتم البته با باباش همکاری کرده بود ومنو اذیت کرده بودن ...والی باعث شره بود لپ تاپ من تحریم بشه ...بعد من الی رو دعوا کردم حق نداری با بابات همکاری کنی تا لپ تاپ منو بگیره چون من خیلی وابسته شدم به دوستای وبلاگیم واینترتن اینجا تنها جای راحتی که تو دنیای پست وبیرحم دارم تنها مکان آرامش منه...

ایتجا وسایل حاضر کرده بودم برای شام وچایی گذاشته بودم عصر امروز وبا الی .بابایی رفتیم گردش شاه گلی ....البته شام حاضری بود نپخته بودم به قول بابای الی وقت نمیکنی که یا سریال نگاه میکنی یا اینه اینتر نت میری فیس بوک هم میرم دیگه زیاد نمیگم که گیر نده ...

الی من یه صفحه فیس بوک هم داری اینم آدرسش...Atielayjj


این وایت برد رو 10 ساعت نشده بود برات گرفته بودیم دورشو خراب کردی وپلاستیک دورشو در آوردی منم دوختم ...حیف که هرچی میخریم زود به رحمت خدا میره ...خیلی تخریب گری واقعا استادی تو خراب کردن ...خیلی وسایل قشنگ برات گرفتیم تا حالا که خیلیها رو خراب کردی و24 ساعت مهلت نمیدی تا بمونه ...منم گاهی از حرص نمیخوام برات چیزی بخرم چون میدونم چه بلایی سرش میاد.. بابات نشسته بود زیلو ووسایل بردیم ...من وتوهم رفتیم دور استخر یه دوری زدیم همش نق میزدی بیا بریم الان گم میشیم وبابا رو پیدا نمیکنیم ......بعد اومدی پیش بابا وخود شیرینی کردی که بابا همش فکرم پیش تو بود ...اونم دلش غش میرفت ...قربونت برم از بس گردوندمت حسابی حسته شدی وقتی هم اومدیم پیش بابا ساندویچ ها رو حاضر کرده بود وتو خیلی گرسنه بودی تعجب کردم که یه دونه کامل خوردی ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

لیلا مامان پرنیا
15 خرداد 92 1:37
همیشه به گردش قرتی خانم وای منم دلم بستنی خواست اونم از نوع دوبل چاکلت
مامان ملیکا کوچولو
15 خرداد 92 1:41
قربون عسل خاله که 2 تا2تا بستنی میخوره نوش جونت شیرین عسل راستی ابجی ملیکات هم از این ساقه که پاته داشت. خدایا شکرت که دختر نازم بهش خوش گذشته.
مامان ملیکا کوچولو
15 خرداد 92 1:52
راستی الی جانم چقدر پیراهن بهش میاد ماشاالله. اون تل نانازشو ببین اخههههههههههه فدات
خاله شیدا و روشا
15 خرداد 92 1:56
همیشه به گردش و شادی آفرین الای جون,دو تا دوتا بستنی میخوری خاله
مامان پینار
15 خرداد 92 9:14
همیشه به گردش و تفریح.
زهره مامان بارسین
15 خرداد 92 11:15
وای خوشگل خانومی چه عکسای نازی داری راستی مامان جونی دستت درد نکنه به خاطر راهنمایت برای زردی بارسین


ممنون دوست من امیدوارم نتیجه بده...
مامان دو بهونه قشنگ برای زندگی
15 خرداد 92 18:45
ممنون گلم که بهمون سر زدی انشاالله دوستای خوبی برای هم بشیم البته من چند وقته دیر به دیر میام وب ، الان هم دارم میرم بیرون بعدا سر فرصت میام و عکس های الای عزیز و خاطراتش رو میبینم
رها
1 تیر 92 11:30
چه قد شیطونه ماشا... خدا واست نگهش داره همیشه با هم شاد باشی دوست من