elay- beygzadehelay- beygzadeh، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

شیرینی زندگیمون ella

نفس زندگیمون ella .nelin

سفرنامه استانبول

1395/6/2 10:29
نویسنده : مامان ela
2,749 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

درود به دوستداران وبلاگ من (الای جووووون) 

مامان تنبلم خیلی تنبل شده و وبلاگ منو دیر آپ میکنه ...تو این پست میخوایم عکسای سفر استانبول رو که تابستون ۹۵ رفتیم رو بزاریم 

قبل از مسافرت خاله جون مامان عاطی فوت کرد و ما درست سه روز بعد از فوت اون رفتیم استانبول و چون بلیط هواپیما داشتیم باید درست اون روز حرکت میکردیم رسیدم فرودگاه استانبول و از اونجا بلافاصله رفتیمنزدیک تکسیم هتل گرفتیم و جابه جا شدیم و چون شب ساعت پرواز داشتیم ساعت ۴ و خورده ای استانبول رسیدیم و یک ساعتم تو فرودگاه معطل شدیم و خلاصه به هتلی که از دوست بابایی معرفی کرده بود رفتیم و ما چون بیشتر از ده روز میخواستیم بمونیم با تور نیومدیم و فقط بلیط رفت و برگشت گرفته بودیم خلاصه تو هتل جابه جا شدیم و تاصیح ساعت ده خوابیدیم و برای صبحانه رفتیم پایین تا صبحانه بخوریم و بعد از اون هم استانبول گردی کنیم واما به خاطر نبودن وقت زیاد و حوصله زیاد برای نوشتن عکسا رو زیرشون وضیح میدم تا برای دخترم به عنوان خاطره بمونه تو وبلاگش...و اما ۱۵ شوهریور هم یه سفر به گرجستان و ارمنستان داریم که خاطرات اونو هم بعد از برگشتن آپ میکنم ..میخوام به دختر نازم تابستون خوش بگذره..و اما بریم سراغ عکسا با توضیح زیرشون

اینجا یه دختر خوابالو نشسته سر صبحانه و صبحانه هم نمیخوره ...صبحانه سلف سرویس یبود منم چیزایی رو که دوست داشتم برای صبحانه اوردم روی میز ولی انگار الی هیچ کدوم رو نمیخواد

و با اسرار من کالباس برداشت دو سه تاغمگین

 

همون روز اول رفتیم آکسرای قبر سلطان سلیمان و اونجا رو گشتیم و سر قبر سلطان سلیمان و حرم سلطان و مهر بانو و دو پسر دیگه اش عکس گرفتیم

اینجا حیاطیه که قبر سلطان سلیمان اونجا قرار داره و از اونجا شهر زیر پاته و ما بلای این مرقد بودیم

 

 

و اما اینجا قبر سلطان سلیمان بود که الی جونم کنارش عکس گرفته عکس بالا

اینجا در ورودی قبر سلطان سلیمان و حرم و بچه هاشونه و داخل حیاط هم سربازها و وزیران مهمش قبرشون اونجاست اگه رفتین حتما دیدن کنید

 

اینجا حیاط قبر سلطان سلیمانه و خیلی بزرگه و استانبول از اینجا زیر پاتونه و حتی بو غاز هم دیده میشه

 

 اینجا هم روبروی ایاز سوفیا هست که داریم از اینور میریم جاهای دیدنی این طرف ساحل رو ببینیم و برای ناهار بریم به یه رستوران خوب

 

حیاط داخل قبر سلطان سلیمان که یه گربه کوچلو هم پیدا کردیم باهاش عکس گرفتیم

 

اینجا هم باز حیاط قبر سلطان سلیمانه که بعد از دیدن اینجا رفتیم بوغاز

اینجا هم مسجد احمد سلطان هست و ما داخل اون پارک هستیم و یه جایی بود که خدیجه سلطان از اونجا آب میخورد ولی عکسش رو یادم رفت بگیرم

لابی هتلمون 

و باز یه الای بی حوثله سر میز صبحانه نشسته خواب آلود که دهنش وا نمیشه واسه خوردن

و باز اسکله که کنارش پر بود از رستوران

یه الای شاد و خوشحال چون از حموم در اومده بعد از کلی خستگی در میدان تکسیم و کلی پیاده روی و خرید کردن بچه ام خسته شده

 

و اما سوار مترو شدیم و داریم میریم خرید و گردش و الی همیشه بغل باباییش این دو یار جدا نشدنی که شبا هم نمیزاره ما کنار شوهرمان دو قدم نزدیک بشیم

یک دختر جوان سنگالی که میخواست با الی حرف بزنه و چون بلد نبودن زبون هم رو نمیدونستن الی رو بغل کردو بوسید و باهاش خواست عکس بندازه ..خوبه الی جون نترسید میگه مامان اونم آدمه دیگه فقط خیلی سیاههخندونک

روزی که بریا صبحانه نیومدی پایین هتل و من برات صبحانه برداشتم آوردم

یکی از روزایی که اماده شدیم بریم حسابی خرید کنیم

شبهای جشن در استانبول به مناسبت پیروزی علیه کودتا در استانبول و آنکارا

و باز صبحانه که دلم خواست یه عکس قبل خوردن بندازم برای یادگاری

و الی جون انگار امروز میخواد یه چیزایی بخوره عکس پایینی در حال بررسی و انتخاب چیزایی که دوست داره

الی جون در داخل مترو منتظر تراموا ...این عکس رو نی نی وبلاگ با چند تا عکس دیگه حذف کرده بود خواستم بگم که یعنی چی یه زن خارجی که یکی پاهاشو بیرون بود مگه چه اذیتب داره واسه شماها که عکس بچه پست وبلاگ منو سانسور میکنید ...انگار خیلی حواس این نی نی وبلاگ جمعه والا عجب بیکارن که دونه دونه عکسا رو کنترل میکنن ..خوبه عکس خودم نیست که این طوریش کرده بودن ..منم فقط یکمی پاهاو با شکلک رنگ کردم ..وای که چه جایی زندگی میکنیم همه مردم دنیا آزادن و ما همش موندیم تو کف این چیزا واه واهعصبانی

 

طبقه آخر چتین کایا رستوران بالای مرگز خرید چتین کایا که پیتزای خوشمزه ای داشت و من و الی پیتزا خوردیم و بابات منتظره براش دونر کباب بیارنآرام

بابای الی در حال انتخاب کفش برای من از داخل مغازه و من و الی در حال  عکس گرفتنخندونک

 

اینجا هم یکی از شعبه های رستوران های زنجیره ای مک دونالد بود که رفته بودیم برای ناهار

و باز خرید و خرید از مانگو که خیلی لباسای شیک و عالی داشت توی یه پست دیگه خریدایی که برات کردم رو میزارمشون تو وبلاگت البته به خاطر اینکه یادگاری بمونه نه واسه خود نمایی چون به این چیزا احتیاجی نیست و فقط برای اینکه در اینده دینشون لذت بخشه برای من و خودت

 

ساحل زیبای استانبول که پر از توریست بود از کشورهای مختلف ..هوا هم از تبریز بهتر بود یعنی خاله الی میگفت تبریز گرم شده ولی استانبول امسال بهتر بود نسبت به سال قبل

و باز میدان تکسیم و خرید و خوردن بستنی و گشتن داخل فروشگاهای غول پیکر که تمومی نداشت و پاهای من تاول زده بود و حسابی درد میکرد تا اینکه یکی از دوزها من با الی یه روز موندم خونه و فقط ظهر ۴ ناهار رفتیم بیرون ..چون صبحانه رو دیر خورده بودیم و  ساعت ناهار هم پیده تازه آورد کدیر آبی که دوست بابایی بود و دنبال بابا میگشت پیده ها رو داد و رفت ما هم بابا ۴ اومد و رفتیم برای ناهار بیرون کباب که گوشی رو هم نبرده بودم ولی اصلا کبابشون رو نپسندیدم افتضاح تند بود برنجشم کم بود و بد مزه حیف اون همه پولعصبانی

حمومت کردم تا استراحت کنی 

همون روزی که تو هتل موندیم دوتایی حسابی رفتیم اینترنت تو گیم بر میداشتی با آیپدت منم رفته بودم حسابی تو اینستا دور میزدم و نمیتونستم بیام بیرون از اینستا خخخهخندونک

چتین کایا و پیتزای خوشمزه ..باباتم که اصلا به پیتزا لب نمیزد و یه چیزای دیگه سفارش میداد که مختص خودش بودبغل

خود نمایی های من و دخترک ملوسم جلوی آینه و گرفتن عکسای قرطی از دخترک نانازم

شبهای جشن یکی دیگه از شبهایی که باز وقتی داشتیم رد میشدیم بساط جشن و ترانه و چایی و تنقلات و نوشیدنی برپا بود

مغازه کفش فروشی داخل خیابان خیلی مشهور ترکیه تکسیم

اینجا حال دختر نازم بد بود نگو مریضه و ما نمیدونیم و ندونسته دوتا بستنی پشت سر هم خورد و بعد همه رو بالا اورد و وقتی رفتیم ناهار فقط بهش نوشابه دادم انگار به خاطر خستگی و گرما زندگی مریض شدی بود دختر گلم

 

اینجا یه روز قبل مریض شدنت هست کگه داریم میریم برای گردش و میخواستیم سوار مترو بشیم

اینجا باز کنار ساحل بود اونجایی که کشتی ها مسافر سوار میکنند ایاز سلطان احمد

الی و بابایی کنار اسکله که داشتیم اینجا میرفتیم برای ناهار و شارژ گوشی و آیپد رو به پایان بود و بعضی جاها نتونستم اصلا عکس بگیرم و دو روز هم که کلا یادمون رفت گوشی و آیپد الی رو بردارم و نتونستم عکس بگیرم از فلوریا که رفته بودیم خیلی جای زیبایی بود و وقتی رفتیم فلوریا تازه یادم افتاد که نمیتونم عکس بگیرم چون گوشیم شارژ نداشت نیاوردم و آیپد الی هم یادمون رفت که چه بد شدغمگین

اینجا سالن شهر بازی شیشلی جواهر بود که من اونروز تو رو با کالیسکه بردم کالسکه بچه دوستمون البته کالسکه رو من امانت گرفته بودم از دوستم و خیلی به دردمون خورد چون تو مریض بودی خوب شد بردیمت با کالیسکه و سوارمترو هم با کالیسکه میشدیم و تو لا اقل راحت بودی از اینکه پاهات خسته نمیشه و حال نداری...ولی وقتی بردمت شهر بازی یکم حالت بهتر شد و تو بازی کردی و من برات ژتون گرفتم و ما هم با خیال راحت خرید کردیم آرام

اینجا طبقه بالای چتین کایا مرکز خرید در تکسیم بود که دو سه باری اونجا رفتیم روزای که میرفتیم خریدو پیتزا های خوشمزه ای داشت 

اینجا باز خیابان تکسیمه که درست کنار اون مجسمه معروف تکسیم عکس گرفتیم و به خاطر مقررات نی نی وبلاگ عکس مامانی رو نمیشه گذاشت چون نی نی وبلاگ حذفش میکنه متاسفانه جامعه ما چیزایی رو که حق طبیعی هر انسانی هست مخصوصا زنا رو ...از حق طبیعیشون منع کرده خسته

اینجا هم دنبال یک رستوران خوب بودیم برای شام البته من و الی چون بابات از بس آب و بستنی میخورد میگفت شام نمیخورم و منم با اینکه میخوردم خوبم میخوردم موقع برگشتن از مسافرت دو کیلو هم لاغر کردم به خاطر اینکه همش بیرون و گشت و گذار بودیم

اینجا هم یکی از شعبه های مک دونالد بود که برای ناهار رفتیم عکسا یکم پس و پیش شده به خاطر همین نمی دونم کدوم روز بود.بچه ها هم هر کدوم یه بادکنک از رستوران مک دونال بر میداشتن و یک جایی بود که پر بود از بادکنک و بچه ها خودشون بر میداشتن و به الی جون خیلی خوش ذشت اینجا روم نشد از غذامون عکس بگیرم چون زن دوست شوهرم هم با ما بودن و یکم عجیب میومد که من از همه چی عکس میگیرم آخه بهشون بنا به عللی نگفتم وبلاگ داری و نمیخواستم بدونه واسه وبلاگت میگیرم که یادگاری بمونه زبان

..ب

اینجا باز خیابان تکسیم هست که یکی دیگه از روزهایی هست که رفتیم خرید

اینجا گالا کولسی هستش که منتظریم بابای تو و دوستت برامون بستنی بیارن

واقعا بستنیای خوشمزه ای داشت که اسم یکیشون آلگیدا بود که من و الی دوتا دوتا میخوریدیم الته ارزونم نبود به پول ایران سه لیره میشد البته هزار و یک لیره هم بود ولی این یکی که دورنگ بود و یک نوعشم کشی بود شکلاتش کش میومد مستمون میکرد حیف که تو ایران از این بستنیا نیستغمگین

و باز شبهای استانبول غرق در ترانه و فروش پرچم و خوشحالی مردم به خاطر دفع کودتا

و باز موقع ناهار و انتخاب غذا 

یه پسر و دختر ایرونی بودن که توی تکسیم ترانه فارسی میخوندن

گالا کولسی

فروم استانبول

 

داخل مترو شدیم و به شیشلی جواهر رفتیم

 

الی و دختر دوست همسرم مرال 

کاپالی چارشی

دو تا دختر مکزیکی که فلوت میزدن در نزدیکی فروشگاه مانگو

اینجا هم اومدیم پول بیبر ..فلفل خوشمزه و مشهور ترکیه رو بخریم که خیلی غذاها رو خوشمزه میکنه من عاشقشم

اینجا هم هتل هست که من و الی یه روز از صبح تا ساعت ۸ عصر موندیم خونه و بیدرون نرفتیم و بابات رفت برای خودش خرید کنه پاهای من تاول زده بود از بس گشته بودم و دو کیلو هم لاغر کرده بودم 

یه بچه سیاه پوست با مزه بود باباتم واسه سیاها دلش غش میرفتآرام

یه بچه سیاه پوست بامزه با

مامان لب کلفتش که خیلی دیدنی بود و الی خیلی تعجب میکرد از قیافشونخندونک

میدان تکسیم و بابای الی با مامان سانسور شدهسکوت

به بابات گفتم که وایسا عکس بگیرم گفت همینطوری بنداز دارم روزنامه میخونم تا طبیعی بیفته خنده

داخل کشتی شدیم و داشتیم میرفتیم بویوک آدا ..به زبان فارسی میشه جزیره

و الی در حال شنا بود و اینجا هم نشسته استراحت کنه

یه گربه خوشگل پیدا کردم البته گم نشده بود داخل موتور صاحبش بود خیلی ناز بود

با

با کشتی رسیدیم به بویوک آدا و اونجا داریم راه میریم که برسیم لب ساحل

داخل کشتی و باز مامان شکلک دار

هر وقت عکس میگرفتم یه متر زبون در میاوری خیلی جاها هم عکسا رو خراب میکردی و دل نمیدادی به عکس گرفتن من

 

من و الی و دوستاش مرال و پارلاق

الی ناراحته و گله میکنه چون جا نشد ما توی صندلیهای بیرون کشتی بشینیم و آب رو تماشا کنیم چون نوبتی سوار شدیم و جاهای خوب رو بقیه گرفتن

بعد از شنا در آدا و موهای خیس الی ..داریم راه میوفتیم بریم برای ناهار و عصر هم باید با کشتی دوباره برگردیم به استانبول

 

 

منتظریم که کشتی بیاد چون سه بار کشتی میاد و باید یکیشو سوار بشی و گرنه مجبوری بمونی آدا که اونجا اجاره خونه ها هم گرونه...البته چون ما هتل داشتیم و باید میرفتیم خود استانبول

یه بابای تشنه که نایلون گرفته دستش با تخمه و لکوم و کیک و یه بطری آب سرد که داره میکشه بالا و عکس دخترکمو با اون ژستش خراب کردهخنده

واقغا که خیلی خوش گذشت و اینجا آخرین خریدامونم کردیم والا به اندازه یک سالمون خرید کردیم و اگه بریم گرجستان و ارمنستان دیگه چیزی لازم نداریم فقط برای الی باید کیف کدرسه بخریم و دو تا کفش راحتی برای من و الی که بابایی برای خودش دوتا کفش راحتی خریده و منم ۴ جفت کفش خریدم ولی الی جونم که تو خونه کلی کفش داشت براش لباس زیاد گرفتم و کفش یه جفتآرام

این عکس خیلی عالی شده و رمانتیکبغل

 

هر چی هم خریدیم تنمون کردیم چون از ایران یک دست لباس برده بودیم و قرار بود هر چی خریدیم بپوشیمخنده

 

اینجا هم که الی مریض بود روز اخر بود و داشتیم میرفتیم فرودگاه و نزدیک ظهر بود رفتیم رستوران ناهار که من و بابات همبرگر خوردیم ولی الی سه روزه هیچی نخوره دورت بگردم ..فقط نوشابه خوردی چون استفراغ کرده بودی و دکتر گفت باید معده ات خالی بمونه

رستوران دومینوس که بهترین رستورانهای زنجیره ای استانبول هست 

رستوران داخل فرودگاه

بلیط رفت و برگشت الی جووون

یکی از روزایی که خرید کردیم و کفشای جدیدتم پاته

گالا کولسی ..چون الی عکس نگرفت و اذیت کرد عکس حذف شده خودمو میزارم

داخل کشتی و پیش به سوی آدا یه مامان سانسوری با یه بابای گیاه خوار که دم به ساعت باید میوه بخورهخنده

الی جون و دوستش که پرچم ترکیه رو بستن به پشتشون و داخل فروشگاه ال سی واکیکی میگردن و ماهم خرید میکنیم 

همون شب بعد از خرید رفتیم دونر کباب ...یه بارم برنج با کباب خوردیم سه تایی یه رستوران دیگه که عکس ننداختم والا ..ولی اصلا خوشم نیومد حیف اون همه پول ترسیدم به بابات بگم نمیخورم وقتی بابات رفت وسط غذا دستشویی یکمیشو ریختیم هر دومون توی سطل آشغال تا نگه خودتون گفتین که کباب با برنج میخوام ..آخه برنجای اونا مثل ایران نیست بی مزه بود و کبابشم میخوردی آتیش میگرفتیخنده

ا

اینجا هم یه رستوران ایرانی بود که شب رفتیم اونجا و همبرگر خوردیم و خیلی خیلی چسبید الی جونم باز پیتزا سغارش داده بود که پیتزاش سوخته بود و من تا پیتزاش حاضر بشه براش همبرگر دادم خورد و اما این بود خاطرات دوازده روز گردش ما در استانبول و یه پست دیگه دارم که خاذرات تابستانمونه البته قبل از مسافرت بعد از تعطیلی مدارس که وقت نکردم آپشون کنم و ۱۵ شهریور ۹۵ هم میخوایم از راه ترکیه به قارص و ایلدر و ترابزون و از اونجا بریم به ارمنستان و گرجستان که با تحقیقاتی که کردم مردم ارمنستان یکم باج گیر هستن و کلاه بردارن ولی گرجستان یه منطقه اروپایی هست که ساکنینش ارمنی هستن و خیلی بافرهنگ و خوبن ...البته مردم ارمنستان مهربان هستن و از نظر اقتصادی کمی ضعیفن ولی گرجستانی ها غنی هستن و کشور خوب و قانون مندی دارن ...تا ببینیم چه شود ...

توی یک برنامه هم در میدان تکسیم ترکیه شانسی شرکت کردم که در مورد حجاب اجباری و کتک زدن زنان در کشورهای اسلامی بود که یه دختر رقصید و حجابشو آخرش کند و با آهنگ انداخت زمین و بعد مجری برنامشون همون وسط خیابان تکسیم اسم کشورهایی رو که با زنانشون بد رفتاری میکنن و حجاب میکنن سرشون و استسمارشون میکنندمردای زن ستیز...اسم چند کشور عربی رو برد ..ولی اسم ایران رو نبرد منم داد زدم به زبان استانبولی که چرا اسم ایران رو نبردی و اعتراض  کردم که بعد ازم خواستن حرف بزنم از طرف دختر ا و زنای ایرونی که منم به نمایندگی از زنان کشورم گفتم که زنان ما حجاب اجباری دارن و واقعا زنان کشورم دپرس هستن که در اینجا نمیتونم بگم و خلاصه گفتم که مردا باید به چشمشون حجاب بکشن زنا باید آزاد بشن که همسرم هم ازم حمایت کرد و اجازه داد که حرف بزنم و ازش ممنونم که منو مثل مردای دیگه مالک نشده و اختیار خودمو به خودم داده تا برای خودم در مورد خیلی چیزها تصمیم بگیرم واقعا ازش ممنونم و این فیلم مستند در تلگرام و رسانه های ترکیه و ماگازین پخش شده...واین بود خاطرات من و دختر نازم الای جوووونآرام

 

پسندها (1)

نظرات (4)

مژده
3 شهریور 95 18:10
سفر خوش خواهر ماشاء الله ماشاءالله چشم حسود کور الا جونم واسه خودش خانومی شده ها بابا چرا دیر دیر مطلب میزارین اگه بازم دیر مطلب بزاری میام دخترتو قلپی میخورمااااااااااا گفته باشم
مامان ela
پاسخ
ممنونم مژده جان نظر لذفته الی جونم هم یکم تپل شده ولی اونجا دو کیلو لاغر شده چون مریض شده بود ممنونم از توجهت
مژده
4 شهریور 95 10:47
از بس گفتی توی مطالبت الا چاق شدی یه عده حسود چشمش زدن دیگه ولی چاق میشه خوشگل تر میشه هرچند چاقی دوران کودکی توی نوجونی سوخت میشه و باعث افزایش قد میشه اما اگه بچه لاغر باشه فقط قد دراز میکنه و مثل نردبون میشه اما این الا بلا بزرگ بشه ان شاءالله یه دختر خوش اندام میشه که دهنه همه پسرا باز میمونه قربونش بشم راستی خواهر بدقول نه رمز دادین نه رمز دار هارو از رمز خارج کردین عیب نداره بازم میام به وبلاگتون سر میزنم تا خودتون منو نندازین بیرون نمیرم
مژده
7 شهریور 95 16:46
ای بابا چرا عکسا اینطورین بعضیاهم که حذفن اینا دیگه گندشون در اوردن خدایش حالا نمیشه یه وبلاگ دیگه تو یه سایت دیگه بزاری میترسم اگه فردا از الا عکس بزاری بگن چون پاها یا دستش معلومه باید حذفش کنی هی خدا خدا بهمون صبر بده
مامان الینا
4 دی 95 14:32
سلام اتفاقی افتاده خدای نکرده یا شماهم کوچیدین به اینستاگرام این ای دی اینستا گرامم چون من تو اینستا هستم maman_elina88 حیفه وبلاگتون همینجوری ول نکنید