elay- beygzadehelay- beygzadeh، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

شیرینی زندگیمون ella

نفس زندگیمون ella .nelin

خاطرات مهر و آبان و آذر

1394/9/27 14:26
نویسنده : مامان ela
1,415 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم از بس سرم گرم درس های تو و کارای خونه و ورزش و کلاس آشپزی خیلی وقته که نتونستم بعد از خاطرات مسافرت شهریور ماه خاطرات پاییز رو آپ کنم توی وبلاگت ...

ولی قراره سه تا پست فشرده بزارم یکیش از خاطرات سه ماه پاییز مهر و آبان و آذر

و یه پست دیگه برای کلاس آشپزی که برای شب یلدا تدارک دیده شده بود بزارم ...

یه پست دیگه هم برای تولدم که به خاطر اینکه طبقه پایین خونمون رو داریم کلا باز سازی میکنیم نتونستم تولدم رو ۲۰ آذر جشن بگیرم ... و به خحاطر همین توی یه روزی که کار کارگرا تموم بشه میخوام برای خودم یه تولد خصوصی بگیریم و بهم خوش بگذره کنار تو و بابا و خاله شیرین

و اما عکسای این پست که توضیحشون رو زیرشون میخوام بنویسم...کلاس اولی شدی و درساتم که عالیه و ازت راضیم ...فقط از بیدار شدن صبح راضی نیستم که به زور از خواب بیدار میشی و این مشکلت خیلی برای من کسل کننده شده و واقعن استرس میگیرم که دیرت نشه یهویی

و اما بریم سراغ عکسای این سه ماهت البته زیاد بودن ولی سعی کردم کمشون کنم

اینجا اواخر شهوریور ماهه که وفتیم شاهگلی برای صبحانه و گردش صبحگاهی

اولین روز مدرسه اماده شدی با خوشحالی میری کلاس اول

اینجا اولین روز رو داریم سه تایی میریم من و بابا و الی کوچلووووو

اینجا هم یک عصر پاییزی هست هنوز اوایل مهر ماهه و هوا خیلی عالیه

اینجا بعد از سه روز رفتین اردو به همراه مامان ها خیلی هم خوش گذشت صبحانه خوردیم کنار هم

قربونت برم که اصلا نمیتونی مغنعه رو روی موهات تحمل کنی ..ای کاش سرتون نمیکردن تا پنجم ابتدایی

اینجا هم ولیعثره که رفته بودیم برای خرید برای من و تو ....البته خیلی بابابات میرفتیم ولیعیر و آبرسان ولاله پارک و شهناز ...ولی خیلی وقتا تو رو پیش خواهرم میذاشتم تا راحت برگردم و خرید کنم چون خیلی شیطونی میکردی حسابی ما رو فلج میکردی ...اینو بخر اونو بخر خوابم میاد تشنه ام گشنه ام و خسته شدم بغلم کنین ..ما هم هفته ای یه بار با بابات میرفتیم بدون تو و میگشتیم البته جات خالی بود ولی لا اقل من یکم از استرس در میومدم

اینجا صبحای مهر ماه با دوستم مریم و ژاله که یکیشون تهرانی هست و یکشون شمالی میرفتیم تو پارک برای صبحانه ...با این دوستام کلاس پلاتسم میریم که خیلی خوش میگذره ...رفت و آمد هم میکنیم و کیک میپزیم و آش میپزیم و غذاهای شهر های مختلف رو از هم یاد میگرفتیم ...منم که کلاس آپشزی  هم میرم که تو پست بعدی میخوام بزارم ...

اینجا دوتایی رفتیم ابوریحان و تو خسته شدی یکم نشستی تو ایستگاه اتوبوس

اینجا هم که رفتیم تولد آیلین جون دختر دوست خوبم مهناز جون ۱۸ مهر ماه

دختر گلم ۴ کیلو از تابستون به اینور اضافه وزن پیدا کردی و دلیلشم اینه که تا ساعت یک ظهر هیچی نمیخوری و از اون به بعد از مدرسه میای و تند تند و دوساعت یه بار غذا میخوری و هضم نمیکنی و به خاطر همین یکم تپل شدی ...تو مدرسه هم تاساعت یک چیزی نمیخوری و این خیلی منو عصبی کرده واقعا خسته شدم از این کارت

 

و اما زمان فوت کردن شمعها توسط آیلین

بازم یکی از صبحای مهر ماه که هوا خوب بود میرفتیم با  مریم و ژاله برای صرف چایی و کیک ..هر دفعه یکیمون میپختیم ولی اینجا مریم جون پخته اورده ...النا و تو که کلاس اولی هستی و بچه های مریم که که هر دو پسرن یکیشون مدرسه میره یکیشونم سه سالشه و صبحا میومد ولی اذیتی نداشت

بازم یکی از عصرهای پاییز ..فکر کنم اینجا اوایل آبان ماه باشه ..خاله شیرین هم با ما بود

چایی و تنقلات داشتیم میخوردیم و بعدم دو دور میگشتیم و بهمون خوش میگذشت ..برای تو هم چیپس میخریدم و از این آشغالها میخوردی و کمتر نق میزدی شیطون

یک روز پنجشنبه بود که تو هم بودی و با مریم و ژاله دوباره تو پارک بودیم.. و سه روزم میرفتیم ورزش

یک روز قبل از تاسوعا که رفته بودم مهد کودک پارسالت دوستایی که قبلا تو مهد بودن و مدیر مهد منو هم دعوت کرده بودن برای مراسم سفره امام حسین

اینجا داریم تو آموزشگاه آشپزی ندا جون که دوست دوران دبیرستان همنم هست برای روز عاشورا ۵۰۰ تا کوفته تبریزی درست میکنیم برای احسان برادرش طبقه پایین آموزشگاه 

اینم از لپه که داره چرخ میشه

اینجا هم برای آموزشگاه از طرف هنرجوهای آموزشگاه احسان اومده بود اونجا ناهار رو خوردیم ...آش و برنج و مرغ با نوشابه ...سالاد رو هم من از خونه رفتم آوردم و حسابی بهمون خوش گذشت

اینم از کوفته ها که آماده شده و برای رفتن به مراسم ناهار اماده شده ...البته آبشون رو جدا قرار بود سرو کنن ..توی باغ برادرش تو ویلاشون

اینم سبزیا که خوشگل تزیین شدن ...به هر حال کار یه استاد آشپزیه که خودش آموزشگاه داره واقعا خوشگل شده بودن

اینجا هم که خواهرم تصادف کرده بود موقع اومدن به خونه ما و من واقعا خیلی ناراحت شدم و دوهفته پیش خواهرم موندم و گاهی الی رو میذاشتم و دوساعت به خونه سر میزدم

بازم شاهگلی و صرف چای و تنقلات و کیک توی هوای سرد

به اسرار الی رفتیم اینو براش گرفتیم البته به سنش نمیخورد و این عروسک برای سه ساله ها بود ولی از بس خواستی دلمون نیومد نه بگیم مبارکت باشه

اینجا هم رفتیم پاساژ گلدیس ابرسان عروسکتم باخودت بردی ولی خداییش یک ماه بیشتر بازی نکردی الان مونده یه طرف داد میزنه الی بیا منو بردار...ولی الی خانم محلش نمیزاره عروسک بیچاره رو خطا

اینجا هم خونه مریم جون رفتیم ..خونشون نزدیک خودمونه و خیلی راحت میریم و میاییم

دیگه هوا ها خیلی سرد شده تصمیم گرفتیم بریم خونه هامون کنار بخاری بشینیم چایی و کیک بخوریم 

اینجا هم یه روز رفتیم لاله پارک سه هفته پیش بازم مثل همیشه پیتزا خواستی ..ولی من لاح ماجون دوست داشتم از اون خوردم قراره ندا جون یه منو از غذاهای ترکیه هم برامون بزاره تو اموزشگاه

اینجا هم باز لاله پارک داخل مغازه لگو فروشی هستیم

اینجا هم خونه .اله جون رفتیم که باز خونشون خیلی نزدیک ماست و دوتایی دارین ماکارونی میخورین با النا جووون 

اینجا داشیم ترشی درست میکردیم ...بابایی باقالی هم پختش ...عین شب یلدا شده بود خیلی خوش گذشت الانم داریم ترشی رو میخوریم حسابی خوشمزه شده

دوتا دبه بزرگ شده ترشی مون البته یه دبه ۵ کیلویی هم بود که اونو دادیم خاله شیرین بهمون خیل کمک کرده بود تو درست کردنش

اینجا هم رفته بودیم شهناز برای خاله شیرین تبلت بخریم و براش سامسونگ s2 خریدیم خیلی قشنگ بود 

اینجا هم رفتیم برای بابات شلوار لی ببینیم و من ازش خواستم بخره به حساب من ....تا روز تولدش بهش بدم

اینجا هم باز یه روز دفتیم خونه ژاله تا با النا بازی کنی 

اینجا هم من و مهناز مامان آیلین رفتیم خونه نگار دوست خیلی مهربونم که خیلی با صداقت و درسته واقعا آدمای خالص خیلی کم پیدا میشن و نگار جونم یکی از اوناست. داریم با فتنی میبافیم هر سه کلاه می بافتیم برای دخترمون ...البته یبچه نگار جون پسره محمد جواد که هنوز دوسالشو تازه تموم کرده

اینجا هم رفتیم برای تبلت خاله شیرین الی جون کاور بخریم 

اینجا هم من و خاله شیرین کیک سیب پختیم و بعد با چایی و میوه  صرف کردیم برای عصرونه 

باباتم از خواب بیدار کردیم و خوردیم و کنار بخاری از تماشای سریال پارام پارچا لذت بردیم

اینجا هم خاگینه رولی گذاشته مریم جون ....کنار من و ژاله و مریم به شما بچه ها هم خیلی خوش میگذره

 

این مدل کلاه رو هم خیلی پسندیدم بابات میخواست برای من بخره منم نخواستم ..گفتم عکسشو بگیرم یکی کوچیکشو برای تو ببافم الانم برات هم شال و کلاه ست  بافتم و هم یک کلاه دیگه 

اینم کامواشه ...خیلی ولی گرون بود  چون ۸۰ درصد پشم بود به خاطر همین برات خریدم کلاه حاضری ۵۰ هذارتومان بود اما من با ۲۰ هزارتومان برای تو هم شال بافتم و هم کلاه که داره تموم میشه تو پست بعدی میزارمشون

اینجا هم اربعین بود رفته بودیم خونه مهناز مامان آیلین احسان میدادن و منم برای کمک رفته بودم البته فقط تو غذا کشیدن کمکش کردم خدا قبول کنه ...الی جونم شما هم خونه خاله بودی

اینم ماه رمضون همین تابستونه  که بیشتر وقتا برای افطار میرفتیم پارک یادم رفته بود ببزارمش تو پست مرداد و تیر ماه

کوکو سبزی بود یا نون و پنیر و گردو و چای تازه و بربری 

البته بابایی روزه میگرفت من به خاطر کم خونی شدیدم نتونستم بگیرم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (5)

نظرات (3)

رومینا
28 آذر 94 0:47
چه عکسهای خوشگلیییییییییییییییییییی . ای جان مقنعه سر کردیییییییییییی . چه با سلیقه چه غذاخای خوشمزه ایی کار خوبی میکنی میری کلاس
مامان ela
پاسخ
فدات بشم ممنونم تو هم میری دیگه واقعا خیلی عالیه کلاس آشپزی
【p】【a】【r】【y】【a】
7 دی 94 16:27
___*##########* __*############## __################ I LOVE YOU _##################_________*####* __##################_____*########## __##################___*############# ___#################*_############### ____################################# ______############################### _______############################# ________########################### __________### ##################### ___________###################### ____________#### ######## ####### _____________################# ______________############### _______________############# ________________########## _________________######## __________________###### __________________ #### __________________ ### ___________________ # ســ ــ ـــ ــلام دوســ ـــ ــــت خــ ـــ ــ ــوبــ ـــ ــم ایشالله همیشه مــ ـــ ـــ ــوفــ ـــ ـــ ــق بــ ـــ ـــ ـــاشــ ـــ ـی آپــ ـــ ــــ ـــــ ـــم عــ ـــ ــزیــ ـــ ــزم لطفا بـــ ـــهم سر بزن و نظـــــ ـــ ـــر بــ ـــ ــده لــ ـــطفا
سیما
10 بهمن 94 21:47
دختر خیلی خوشگلی دارین//خیلی ماهه