elay- beygzadehelay- beygzadeh، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

شیرینی زندگیمون ella

نفس زندگیمون ella .nelin

خاطرات اردیبهشت و خرداد ۹۴

این روزها اکثرا عصرا میریم بیرون یا میریم خرید یا میریم پارک تا الی بازی کنه عصرا هم گاهی چایی و کیک و تنقلات وشیرینی میبریم و میریم میشینیم پارک من و بابای الی میحرفیم و الی هم بازی میکنه و گاهی هم الی رو میبریم شهر بازی تا بازی کنه .و یک بارم رفتیم پیکنیک که زیر عکسا توضیحشو میدم اینجا اومدیم پیکنیک داریم پیاده میشیم از ماشین تیپ دختر گلم رو نگاه توی هوای به این گرمی سویی شرت پوشیده   دارم سفره رو حاضر میکنم توی چادر برای ناهار جوجه کباب داشتیم منم مثل اکثر وقتا برنج با سالاد گذاشتم اینجا هم با یه دختر به اسم رونیا دوست شده بودی ...
21 خرداد 1394

خاطرات اردیبهشت

سلام دختر گلم تازگیا زیاد وقت نمیکنم بیام وبلاگت .حالا که تابستون شده بیشتر میریم بیرون و بیشتر میگردیم و شب دیر میایم . فرداشم تا ناهار درست کنم و کارای خونه رو بکنم و با دوستام توی تلگرام گپ میزنم و بعد به اینستا گرام هم که میرم اونقدر توش گم میشم که دیگه زمان میگذره و تا تکونی بخوریم پدرت میاد و ناهار میخوریم و میخوابیم بعدشم که شال و کلاه میکنیم و بیرون میریم و اما خاطرات دختر نازم به روایت تصویر اینجا رفته بودیم پاساژ مروارید بعدم رفتیم طبقه بالاشام خوریم اینجا هم همون پاساژه که داری هی توی اسانسور بازی میکنی درست اونطوری که من دوست دارم میخندی عزیزمعاشق این خندتم اینجا هم که بابات ن...
18 خرداد 1394
1