خاطرات اردیبهشت و خرداد ۹۴
این روزها اکثرا عصرا میریم بیرون یا میریم خرید یا میریم پارک تا الی بازی کنه عصرا هم گاهی چایی و کیک و تنقلات وشیرینی میبریم و میریم میشینیم پارک من و بابای الی میحرفیم و الی هم بازی میکنه و گاهی هم الی رو میبریم شهر بازی تا بازی کنه .و یک بارم رفتیم پیکنیک که زیر عکسا توضیحشو میدم اینجا اومدیم پیکنیک داریم پیاده میشیم از ماشین تیپ دختر گلم رو نگاه توی هوای به این گرمی سویی شرت پوشیده دارم سفره رو حاضر میکنم توی چادر برای ناهار جوجه کباب داشتیم منم مثل اکثر وقتا برنج با سالاد گذاشتم اینجا هم با یه دختر به اسم رونیا دوست شده بودی ...
نویسنده :
مامان ela
16:58